بقیه ی فیلم های نامزدهای نقش اول زن را ندیدم اما بازی در نقش یک دختر خجالتی و شکننده که آنقدر هنوز دختر کوچولوی شیرین مادرش است که آنچه می خواهد باشد و آنچه می ترسد باشد، همزادی می شود برایش در توهم! و کم کردن وزن و باله یاد گرفتن هر چند بدل هم […]
کافه دنج
قبلا هم چند بار «کافه دنج» رفته بودم، نزدیک خانه ای بود که با صدف و نَوین روزگار شادی را گذاراندیم و من هنوز آن کوچه و محله را خیلی زیاد دوست دارم باز هم کلاس ِ طولانی پنج شنبه ها و ناهار با عجله ی قبل از آن؛ که می شود بعد از کلاس […]
Ta P’tite Flamme
بسیار زیبا و دلنشین از Amélie-les-crayons *توضیح کودک فهیم: ترجمه ی فارسی با راهنمایی مترجم گوگل که متن ترانه را با انگلیسی برگردانده بود انجام شده؛ بدین وسیله از ترانه سرای محترم و همه ی خوانندگان گرامی این سایت از وجود هرگونه ایراد و کاستی احتمالی پوزش طلبیده می شود. چیزی از زندگی در چشمان […]
قطعه ای ادبی از گاندی
بعضی از جمله هاشو می دونیم بعضی از حمله هاشو حس کردیم بعضی از جمله هاشو قبلا شنیدیم بعضی از جمله هاش تکراری هستن بعضی از جمله هاش از شدت تکرار، کلیشه شدن ولی وقتی خوندمش به دلم نشست خواستم لحظه ی خوب خوندن این متن رو با تمام خواننده های «دستنوشته های کودک فهیم» […]
نادر و سیمین؛ یک جدایی
مرد به زن گفت که دیگر حق ندارد هیچ کاری انجام دهد و زن مکثی کرد، بغضش را فرو خورد و گفت که اگر کاری نمی کرد، مرد الان در زندان بود و مرد گفت که نمی خواهد با سندی که زن آورده، آزاد باشد و مرد ندانست که که چه سخت بود برای زن، […]
قهوه خانه ی کتیبه
قهوه خانه ای وجود دارد که محیطش خوب است؛ دو تا خانوم متشخص هم می توانندبروند کیک هایش خوشمزه است چای را در استکان کمر باریک ناصرالدین شاهی سرو می کند نیمرو و انواع املت دارد در منویش فقط قلییان به خانوم ها نمی دهد، که کودک فهیم مشکلی با این موضوع ندارد اما سه […]
ایرج افشار
«یادگار های یزد»، در کتابخانه ی پدربزرگم بود، چند سالیست که یادگار پدربزرگم است در قفسه ی کتاب هایم و چند روزیست که یادگار «ایرج افشار» هم هست. ایرج افشار، پژوهشگر، ایران شناس و کتاب شناس، روز ۱۸ اسفند درگذشت. یادش با یادگارهایش، همیشه پابرجاست.
معجزه شمایید…
برای خودتان هدیه بخرید از هرچه دوست دارید کلکسیون تهیه کنید یک زبان جدید یاد بگیرید وقتتان را با کسانی که دوستشان دارید بگذرانید تظاهر نکنید، خود ِ خود ِ شما فوق العاده اید بلند، بلند بخندید وراجی کنید بستنی عروسکی بخورید در پارک با بچه ها بازی کنید مرغ سوخاری را با دست […]
روز واقعه
بایستی همیشه به فکر خودمان باشیم نه همیشه به این فکر که دیگران به فکرمان باشند… بایستی تنها از خودمان توقع داشته باشیم و نه دیگران تنها حریف خودمان می شویم نه هیچکس دیگری یایستی در لحظه شاد بود نه در انتظار واقعه ای برای شادی واقعه، همین زندگی ی ماست…
گل سرخ ایران باستان
چند باری در ورودی و ویترین رنگارنگ شیرینی هایش را دیده بودم یک بار که بیشتر سرک کشیدم، دیدم که انگار جایی هم برای نشستن دارد پنج شنبه ها، همان حوالی کلاس دارم، ساعت ۳ شروع می شود، حوالی یک، کارم در شرکت تمام شده بود و حوصله ی ماندن نداشتم یک «همشهری داستان» خریدم […]
یک فنجان زندگی
و کیست که لذت یک فنجان چای ِ داغ، شفاف، گس و تلخ را زمانی که خسته ی کار است را حس نکرده باشد یا لحظه ای جادویی را با آن گوارا تر نکرده باشد… خصوصا چای ِ محصول «آسام» یا «سیلان» که کاملا دم کشیده باشد، چای کله مورچه ای «کنیا» البته حسابش […]
شاهنامه آخرش خوش نیست…
درست لحظه ای که تمام قصه های داستان به یک آخر خوش نزدیک می شوند، فاجعه ای به بار می آید؛ فاجعه ای که تلخی را تا ابد در کام همه ی کاراکتر ها خواهد نشاند فاجعه را همان کسی می سازد که همه را به پایان خوش رساندهاما انگار همیشه داستان ها یک […]
رستوران سوسن خانوم!
رستوران خیلی بزرگی نیست میشه گفت کوچپک هم هست در ورودی، دکور و تزپیناتش، همه در ابعادی هستند که مبشه از اونها برای تزئین یه فضایی خیلی بزرگ یا باغ استفاده کرد و همین موضوع یه حالت اشرافی به محیط میده. از لحظه ای که وارد میشی تا لحظه ای که رستوران رو ترک میکنین، […]
اتاقی از آن خود
اما حالا دیگر جلوی در کتابخانه بودم. حتما آن را باز کرده بودم، زیرا بلافاصله، آقایی مهربان، سفید مو و معترض –مثل فرشته ی نگهبانی که، به جای بالهای سفید، راه را با تکان دادن لباس سیاه خود سد می کند- جلوی من ظاهر شد و همان طور که که مرا به عقب می راند […]
آناتومی گِرِی
فکر کنم که اکثریت شما سریال پرستاران رو دیدید اگر دنبال هم نمی کردید، چند قسمت رو که دیدید سریال انقدر استرس داشت و انقدر پر از مرگ و میر و بیماری بود که خیلی از ماها دل دیدنش رو نداشتیم البته سریال پرستارانی که ما دیدیم این شکالی بود، هر اپیزود سریال اصلی، یک […]
فرا دنبه!
بذار فرا دنبه بیاد، لباسا رو بپسنده، یه ذره پول بیاد، چشم! بزک دوزک هم می کنم بذار فرا دنبه بیاد، لباسا رو بپسنده، یه ذره پول بیاد، چشم! شادی هم می کنم جبروت آدم هپروت می شود گاهی نمیری «منگنه» که انقدر بانمکی! ای شیطون! منشی!! حواستان باشد، اجنه زود خودمانی می شوند تازه […]
لطفا مزاحم نشوید…
فیلم خوبی بود البته در این آشفته بازار سینما که باید به هر فیلم غیرفارسی گفت خوب! روایت هایی از زنگی هایی عادی که گاه می خندی به آنها نه اینکه کمدی باشد، زندگی در عین تلخی مضحک و خنده دار می شود از دید کسی که بیرون ماجراست.. قسمت هایی که دوست داشتم: قانون […]
سن پطرزبوق!
خنده دار بود خیلی خنده دار بود من که خیلی خندیدم خیلی خیلی خندیم فیلمنامه های پیمان (و مهراب) قاسم خانی کمی متفاوت است، فیلم «مارمولک»، «نقاب» و سریال های «پاورچین» و «شب های برره» که یادتان هست؟! این بار دری وری های یی به هم بافته بود که جالب از آب درآمده بود و […]
لذت ِ یک غذای خوب
مبل های مخمل ارغوانی، میزهای چوبی شیک و ساده، نوشیدنی در جام، ظروف چینی ساده و شیک، جای دنج و آرام، موسیقی زیبای دهه ی هفتاد میلادی، سس فلفل تند امریکایی، غذاهایی که اسماشون خیلی سخته، طعم انواع پنیر در غذا، سالاد سزار عالی، گارسون مودب، کلاس قیمت لوکس همه با هم در رستوران ایتالیایی […]
صادق هدایت
از همان لحظه که تمام شد، به خودم گفتم که در اولین فرصت دوباره می خوانمش! باورش سخت است، در زمانی که نویسندگان ایرانی تازه با داستان نویسی آن هم به شیوه ی کلاسیک آشنا شده اند و هنوز هم داستان ها بیشتر قصه است، چنین رمان مدرنی نوشته شده باشد. صادق هدایت بی شک […]
سفرت سلامت اما…
ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما به کجامیری عزیزم قفسه تموم دنیا روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری وقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری
برقرار باشی و سبز…
تقدیم به همه ی گل هایی که نامشان را می دانم و همه ی گل هایی که نامشان ناآشناست. برقرار باشی و سبز گل من تازه بمون نفسم پیشکش تو جای من زنده بمون باغ دل بی تو خزون موندنی باش مهربون تو که از خود منی منو از خودت بدون
سیمین بری، مه پیکری، آری…
بانو سیمین دانشور که بی نهایت دوستش دارم، نه تنها به خاطر قلمش که زنی عاشق است. که ابراز می کند عشق جاویدان به محبوبش را و می بخشد همه ی اشتباهاتی را که زنی تا عاشق نباشد در حد کمال، نمی تواند (مراجعه شود به کتاب «سنگی بر گوری» نوشته ی «جلال آل احمد»). […]
Yesterday…
Yesterday when I was young The taste of life was sweet As rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the evening breeze May tease the candle flame The thousand dreams I dreamed The splendid things I planned I always built to last on weak and […]
سمفونی مردگان
تلخ، خیلی تلخ و بیشتر از آن سرد و تاریک و جادوی کلمات؛ که خود را می سپاری به این سردی و می گذاری تا ذهن نویسنده تور را با خود این شاخه به آن شاخه بَرَد… آدم ها یی اسیر، اسیر خودخواهی، اسیر نادانی، اسیر حسادت، اسیر دنیای مردانه و اسیر دانایی.. و برف […]
برای آنها که «شهروند امروز» را از انتها می خواندند
به گمانم دو شماره از آن چاپ شده البته از دوره ی جدیدش کتاب، فیلم، موسیقی، هنرهای تجسمی، تئاتر.. از اول تا آخرش درباره ی ادبیات و هنر و فرهنگ است… خیالتان راحت، دو ماهنامه است، فرصت دارید تا از برش کنید. دو ماهنامه ی «نافه»؛ کاری از همان تیم ادبی، فرهنگی «شهروند امروز» شایدم […]
چاخان جادویی
یک سبک نگارش است، باور کنید! اگر بگویم که در کمال سلامت عقل و در حالیکه اصلا هم نوجوان نیستم، ۴ جلد یعنی حدود ۷۰۰ صفحه به فرمت pdf و از روی مونیتور ظرف تقریبا دو هفته که هفته ای ۴۴ ساعت هم سر کار رفتم یعنی امکان خواندن نبوده، را خواندم چه می گویید! […]
خون آشام های دوست داشتنی
نمی دانم چقدر به ژانر وحشت در سینما و تلوزیون علاقه دارید. شخصا فقط ترس موقعیت و صحنه های غافلگیر کننده را دوست دارم و فیلم هایی که خون و خونریزی و آدم کشی و آدم خواری و خون آشامی دارند را هرگز تماشا نمی کنم. سابقا، یکی از ترسناک ترین موجودات فیلم های ترسناک، […]
هفت دقیقه تا پاییز
یک خوش شانسی بزرگ است که در کنار « پوپک و مش ماشاا…»، « ازدواج در وقت اضافه»، « شیر و عسل» و … ، هنوز هم سینما تک نفس هایی می کشد و می توان یک بعد از ظهر پنج شنبه، یک فیلم خوب ایرانی دید. فیلم خوب کم نیست، قیمتش هم ارزان است، […]
There is no spoon!
قاشقی وجود ندارد! به نظر من وجود دارد اما نه شاید نه به این شکل و کیفیت! «ماتریکس»، تنها یک فیلم اکشن ِ بسیار جالب نیست. فلسفه ای عمیق در پشت آن نهفته است. فلسفه ای که سعی دارد به قادری مطلق اشاره کند که از نظر فیلم شاید خدای هیچ یک از ادیان نباشد. […]