مرد به زن گفت که دیگر حق ندارد هیچ کاری انجام دهد
و زن مکثی کرد، بغضش را فرو خورد و گفت که اگر کاری نمی کرد، مرد الان در زندان بود
و مرد گفت که نمی خواهد با سندی که زن آورده، آزاد باشد
و مرد ندانست که که چه سخت بود برای زن، استفاده از آخرین تیر ترکش
که حرفی بزند که گفتنش به اندازه ی جان دادن سخت است برایش
و تنها می خواهد که یک جمله بشنود، جمله ای که تنها یک کلمه می سازدش؛ یک فعل امر؛ «بمان»
جمله ای که زن پس از ۱۴ سال زندگی مشترک، شنیدنش را حق خود می داند…
سلام خانم محق من شبگرد کارشناس ارشد روانشناسی هستم ولی در حال یه کار پژوهشی در مورد واقعیت مجازیام و نیاز به کمک شما دارم لطفا یه لطف کنید و یه ایمیل برایه تماس به من بدید. این ایمیله منه baharehco@yahoo.com