پادکست متاب: اپیزود یازدهم – کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ

اسلاونکا دراکولیچ

این کتاب را نخواندم، در آغوش گرفتم
خواننده‌اش یا آنچه می‌خواند را دیده یادر تصورش تلاش میکند
و این دو دسته، از هم دورند، خیلی دور….
ما از تاریخ تنها جنگها و تغییرات حکومتها را میخوانیم بی توجه به تاریخ واقعی که آنچه است که بر سر مردمی رفته که در این جنگها و حکومتها و تغییراتشان زیسته‌اند
خانم اسلاونکا دراکولیچ نویسنده «کمونیست رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، از تجربیات خودش در زاگرب در دوران سلطه کمونیسم، جنگ سرد و دوران پس از آن و همچنین زنانی از بلوک شرق که طی صحبت با آنها از همین دوران گفته‌اند، نوشته است
کتاب را که می‌خواندم یادم آمد که پراگ با آن همه زیبایی به نظرم شهری زجر کشیده بود، انگار صدای ضجه‌هایش را از لابه‌لای زرق و برق تازه‌اش می‌شنیدم…

حتما و حتما در خواندن بخشی از کتاب خانم اسلاونکا دراکولیچ، خواهید گفت که این قصه، دقیقا برای من اتفاق افتاده است.

یک نظر شخصی دیگر هم اینکه بهتر بود نام کتاب را می‌گذاشتند «کمونیسم رفت و ما جان بدر بردیم و حتی خندیدیم»، به عنوان انگلیسی کتاب نزذیکتر است و به قصه‌هایی که می‌خوانید هم بیشتر می‌آید.
من چاپ نهم را خواندم؛ تیراژ چاپ نهم را دیدم، هفتصد نسخه!
چه خوب که هنوز ناشری هست که به هفتصد نفری که کتاب می‌خوانند امیدوار است… ‌

‌پی‌نوشت۱: تصویر جلد کتاب، تصویر کتاب من نیست و با گوگل یافتم
پی‌نوشت۲: به نظرم ترجمه عنوان اصلی کتاب به ما از کمونیسم جان به‌در بردیم و حتی خندیدیم نزدیک‌تر است
پی‌نوشت۳: مقدمه خشایار دیهیمی بر کتاب، مثل نوری بود بر نکاتی که شاید جایی در پس ذهنم بود اما بلد نبودم بیانشان کنم

 معرفی کتاب کمونسیم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیدم را از پادکست متاب در کست باکس بشنوید

متن اپیزود دیوار برلین از پادکست دو میم را از اینجا بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.