سعادت آباد!!

سرنوشت: خواندن این یادداشت برای کسانی که فیلم «سعادت آباد» را ندیده اند و تصمیم دارند که ببینند، توصیه نمی شود

یاسی
یاسی خسته است، خیلی خسته
خسته از تفاوت، خسته از بی تفاوتی..
یاسی همه چیزش را رها کرده، یکجا راکد شده…
کار نمی کند، به خانه و کودکش می رسد…
تصمیمی گرفته، سالها پیش که پشیمان نشود
و حال خسته تر از آنست که پشیمان باشد
یاسی اون گونه تلاش کرده که محسن خواسته..
هم او که می گوید، مثل آب یکجا مانده ای گندیده ای
و به معشوقه اش پناه می برد، کسی که در زندگی اش ماندگار نخواهد، تنها اشتباهی می شود برای ویرانی
یاسی شکسته، کجای کارش اشتباه بود؟
چطور شد که اینگونه شد؟
شاید از اول اشتباه کرده
همان لحظه که تصمیم گرفت، عشق نافرجام بهرام را به فراموشی بسپارد و یک زندگی تازه بسازد با دیگری که متفاوت است، که پر شور و هیجان است، که اهل خطر است و از جنس او نیست…
شاید از همان لحظه که تصمیم گرفت یاسی یی باشد که محسن می خواهد نه آن یاسی که محسن عاشقش شده!
همین شد که یاسی خودش را گم کرد و محسن یاسی اش را

محسن
خوب، اگر به زنش دروغ بگوید، از اعتماد رفیقش سوء استفاده کند، معشوقه داشته باشد، اینها اورا آدم زرنگی نمی کند..
آدم بیچاره ای که ضعف هایش را، احساس حقارت هایش را با دروغ و دغل می پوشاند
از محسن نباید عصبانی شد
باید به حالش دل سوزاند
پرو بال یاسی را شکسته و یاسی دیگری ساخته، که خودش هم دوستش ندارد،
شاید دلش هوای یاسی قدیم را کرده، اما خیانت راه رهایی از این دلتنگی نیست
حس بی رحمی مدام در گوشم نجوا می کند که محسن می داند که بهرام دلبسته یاسی بوده و هست و همین است که می داند، می تواند از بهرام کمک بخواهد و “نه” نشنود…

لاله
اوهم اشتباه کرده
از همان اول در انتخابش
باید می دانست که هیچ کس عوض نمی شود، همان است که از روز اول بوده
کمی مقاومت و پافشاری بر سر خواسته ها خوب است
اما نه به هر قیمیتی!
به قیمت از بین بردن کسی که تنها تو نیستی که حق داری در موردش تصمیم بگیری، دیگری هم هست که به اندازه ات حق دارد
نمی شود یک عمر با پنهانکاری و دروغ و عذاب وجدان زندگی کرد

بهرام
عاشق دلخسته
کمی دیر جنبیده
شاید هم محسن بو برده و زرنگی کرده و یاسی ناباوراز انتظار را ربوده
او هم با زنی شکست خوده ازدواج کرده
به این خیال که همدردند و همدم هم می شوند
همان اشتباهی که سرانجامش یک زندگی سرد و بیروح شده
نمی توان با خیال دیگری یا بهانه ی فراموشی اش با زنی دیگر زیست

تهمینه
او هم فراموش کرده که وقتی مردی را پذیرفت، باید همراه و همدمش باشد نه رییس و مالکش
او در آرزوی فرزندانش است

و شاید در حسرت مردی که از دست داده است…

علی
از جنس بقیه نیست
حتی نمی تواند شبیه شان هم شود
تحصیل کرده است با ظاهر مدرن
اما افکار، رفتار و کلماتش هیچ سنخیتی با بقیه ندارد
اشتباه او شاید دلباختن به دختری زیبا و این فکر که رامش می کنم، باشد…
شاید بی تقصیر نباشد در اینکه دروغ می شنود و حقایق از او پنهان می شود…

واما «سعادت آباد» شاید، تقصیر هیچ کسی نیست، نتیجه ی تصمیمات زندگی است، همان ها که در لحظه ی گرفتنشان، منطقی ترین هستند…
و باور نداشتن به اینکه هیچ کس را از هیچ یک از گفتار و رفتارش حتی خرد ترین ها، رهایی نیست تا آخرین روز زندگی…

4 Replies to “سعادت آباد!!”

  1. روایت جالب و زیبایی نوشتید.اتفاقا دیشب فیلم را دیدم و هنوز در حال و هوایش بودم.البته این قسمت آخر را با شما موافق نیستم که”تقصیر هیچ کسی نیست…” به نظرم همه به طریقی مقصرند. تصمیمات منطقی باید قابلیت انعطاف هم داشته باشند.بنا به مقتضیات زمان و مکان خود و در جهت هماهنگی با شرایط سخت و دشوار زندگی تغییر کنند. آنچه یک تصمیم منطقی را از درجه اعتبار ساقط می کند پافشاری بیجا بر ادامه آن است.

  2. ممنون سودابه خانم که با وجود نابود شده گودر، هنوز هم سر می زنید
    در مورد قسمت آخر هم گفتم شاید!
    😉

  3. سلام..
    فوق العاده بود..
    این ادم ها دورو برمون یا حتی تو وجود خودمون زیادن..
    خیلی خوبه گاهی از بیرون ببینیمشون..

  4. salam …man filmo nadidam vali ba tarif shoma az shakhsiatha bayad didani bashe , dar zemn estedade khobi dar ghese goyi darid!

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.