خاطرات من از جنگ کلمه موشک بارونه که از زبون مامان بزرگ تهرونیم میشنیدمیا اون سال عید که ما نرفتیم تهرون و تهرونی هامون اومدن یزد خونه مایا خوندن این شعر با اون پسر تهرونی فامیل که اومده بود یزدصدام حسین دیوانه! یزدم جزو ایرانه/میدونم اما اون خودش ویرانهیا تعریف کردن این جوکه که میگفت […]
فیلم
فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
![](https://mohegh.ir/wp-content/uploads/2018/02/photo_2018-02-09_18-39-29.jpg)
مغزهای کوچک زنگ زدهفیلمی پر از چرک و کثافت و سیاهیو امیدمدت ها بود فیلمی که فیلم باشد ندیده بود غیر از دیروز که شعله ور دیده بودم و فردا که بمب میبینموقتی همه چیز کنار درست کنار هم بیاید٬ نتیجهاش یک فیلم چشمنواز میشودصحنه ای که کودک کوچک غافل از دنیای زشت دور و […]
فیلم شعله ور
![](https://mohegh.ir/wp-content/uploads/2018/02/photo_2018-02-09_18-39-31.jpg)
همه جا تعریف از شعلهور بود و بلیت رو داده بودیم مجتبی؛ سهم من مغزهای کوچک زنگ زده بود و بمببیشتر از این نمیخواستم زور بگممجتبی گفت نمیرسه و خودمو به سرعت رسوندمو وقتی دیدم گفتم که حالا میتونم بگم واقعا فیلم دیدممیخکوب بی مژه برهم زدنیشرایط پیچیده٬ روابط پیچیده و آدمهاهم قابل پیش بینی […]