محبوب ترین کتاب داستانی وبلاگ نویسان

سرنوشت: در پاسخ به دعوت عمومی خوابگرد از وبلاگ نویسان برای انتخاب کتاب داستانی محبوب سال ۸۸، این سطور نگاشته می شود. تقریبا کتاب زیاد می خوان و معمولا سعی می کنم که رمان ها و مجموعه داستان های ایرانی را بخوانم و بر خلاف نظر بسیاری از کتاب خوان ها، اولویت من، داستان ها […]

یا رب مرا یاری بده…

اگر اهل موسیقی سنتیِ ایرانی باشید و صدای «دلکش» هم برایتان روح نواز باشد، حتما این تصنیف که از «دلکش» از خداوند تقاضای یاری در آزار ِ معشوقش می کند را شنیده اید. از اینجا به بعد را هم ممکن است بدانید اما برای آنها که نمی دانند: اصل این تصنیف شعریست سروده ی «سیمین […]

هیچ عاشق، سخن سخت به معشوق نگفت…

از احساس زنانه گفتن و سرودن و نوشتن، همواره در طول تاریخ تقبیح شده یا در ملایم ترین نوعش مسکوت مانده؛ زنان حق بیان احساس و عشق نداشته و شاید هنوز هم ندارند؛ زشت است، سبکی ست و هر مردی ظرفیتش را ندارد!! به طبع، سروده های زنان نیز بیشتر در حوزه ی پند و […]

«شیرین» ِ «کیارستمی»

تماشای «شیرین» هم یک تجربه ی تازه است چه برسد به ساختنش؛ مدام با خود درگیری که اصل توجه ات را بر چهره ها بگذاری که همه جالبند برایت از لحاظ ستاره بودن یا اینکه به صدای قصه ای آشنا و غریب گوش دهی که دلنشین است از هر لحاظ. دست آخر هر دو باهم […]

«سیندخت» ِ «علی محمد افغانی»

داستان با یک شام کاری که در حقیقت جلسه ی هیات مدیره است، آغاز می شود. گزافه گویی ها زیاد است و حوصله ی آدم کمی سر می رود. کمی که داستان جلو می رود، می ترسی که نکند یک رمان عشقی ِ بازاری باشد اما اگر حوصله کنی، هر چه جلوتر روی بیشتر حس […]

«شیرین» ِ «کیارستمی»

این زنان، همه شیرینند، همه شیرینند… برق چشمانشان، به یاد شیرینی ها که کرده اند اخم و چانه گرفتنشان به تیغی که فرق فرهاد را می شکافد و اشک بر رفتن خسرو؛ عشق جاودانه ای که با خدعه و نیرنگ نمی ماند… نفرین بر این همه زیبایی! نفرین بر این همه زیبایی که دارنده ی […]

تنها قلم است که می ماند

آنچه برای ما تاریخ است، برای «حسن کامشاد»، خاطره است! «کامشاد» قسمتی از این خاطرات را در کتاب «حدیث نفس»، گردآوری کرده است و در آن فعالیت های حزب توده، اداره ای که مدیرش بوده و اساسا خودش را به سخره گرفته است، توانایی ریشخند کرد خویشتن، شجاعتیست که هر کسی ندارد. «حسن کامشاد»، متولد […]

کتاب قانون

به نظرم یک فیلم فارسی تمام عیار بود. یک داستان عشقی که سعی می کند با شعار تقدیر، ضعف های فیلمنامه اش را بپوشاند. شخصیت ها بسیار سطحی اند و در حد تیپ هایی آشنا باقی می مانند؛ مادرِ به شدت مذهبی و سنتی، خواهرهای گوش به فرمان مادر و برادر، حاج آقای رئیس اداره، […]

سیب سرخ حوا

زنان ساکن خیابان «ویستریا» برای شاد زیستن تلاش می کنند؛ هر کدام به شیوه ی خودشان. و این تلاش گاهی با جدال همراه است؛ دیدنی و جذاب. زنان خیابان «ویستریا» نه قربانی اند و نه فرشته؛ انسان هایی عادی اند؛ شادند، غمگینند، می خندند، می گریند، محبت می کنند، محبت می بینند، خیانت می بینند، […]

«تردید»ِ شکسپیر

وقتی کارگردان، فیلمش را با تئاتر اشتباه می گیرد وقتی حتی «حامد کمیلی» هم بهتر از «بهرام رادان» بازی می کند وقتی «ترانه علیدوستی»، ترانه ای گنگ و نامفهوم می شود وقتی «شکسپیر» از ملغمه ای که از «هملت»ش اقتباس شده، در آرامگاه ابدی اش می لرزد وقتی ۱۲۰ دقیه را سرگردان و مستاصل می […]

با غزاله تا ناکجا

شوهر عمه ام در معرفی همسر برادرش، اضافه کرد: دختر «غزاله علیزاده»، به گمان اینکه چون کرم کتابم، می شناسمش؛ اما نامش تازه بود. یافتمش در دائره المعارفی که همگان ویرایشش می کنند و در یکی از گلگشت ها در گوشه ای از بهشت زمینی ام، یکی از کتاب هایش را و مسحور می کند […]

تهران مخوف

انگار مستندی در مورد تهران ببینی شهری زشت  و کثیف و بی رحم و آدم هایی درمانده که وامانده نیستند تلاششان، موسقیشان، زندگی شان، جنگ و گریزشان و دیوانگی شان مصداق بارز این بیت است: پری رو تاب مستوری ندارد/در ار بندی سر از روزن درآرد و بازی درخشان «حامد بهداد» که نابازیگرها را به […]

ملغمه ای از وهم و واقعیت…

ملغمه ای از وهم و واقعیت صداهایی که در سر و گوش می پیچد تصاویری که وجود دارند یا ندارند آدم هایی که هستند یا نیستند آدم هایی که می روند یا نمی روند اگر اصرار نداشته باشی که از سر و ته ماجرا باخبر شوی و تنها ببینی آنچه نشانت می دهند، «شبانه»، فیلم […]

وقتی مرغ پخته، آنلاین می شود!

آشپزی، فعالیتی نیست که نتیجه اش تنها رفع گرسنگی باشد؛ یک هنر و یک سرگرمی ست. متاسفانه بسیار مُد شده که خانم های جوان افتخار خود بدانند که قادرند، تخم مرغ آب پز را هم بسوزانند. اما تحت هر شرایطی، آشپزی، مهارتیست که بر همه لازم و واجب است؛ خانم و آقا و سنتی و […]

فمنیست بودن یا نبودن، مساله این نیست!

وقتی می پرسند که فمنیست هستی، انگار باید به این سوال جواب دهی که طاعون داری یا نه؟؟!! حتی بسیاری از زنان فعال برای رفع تبعیض علیه زن هم تاکید می کنند که فمنیست نیستند. اگر مصاحبه ی «شهرنوش پارسی پور» نویسنده ی کتاب «زنان بدون مردان» با تلویزیون فارسی بی بی سی به بهانه […]

وقتی زنان بیدار شدند

سر نوشت: این پست، مطلبی است از خانم «گلاب پارسا» چاپ شده در شماره ۲۲ (مرداد ۱۳۸۸)، مجله ایران دخت که مروری تاریخ دارد بر جنبش های اجتماعی زنان بدون هیگونه دیدگاه افراطی. وقتی زنان بیدار شدند زنان مشروطه خواه چه می خواستند؟ گلاب پارسا آن روزی که انبوه زنان در مقابل کالسکه ناصرالدین شاه […]

آخ دهنم آب افتاد، دلم به تاپ تاپ افتاد!

یکی از محبوب ترین و مرسوم ترین تفریحات ما ایرانیان، مقوله ی خوردن است! در خانه ی خودمان، خانه ی دیگران یا رستوران!! بانوان ایرانی نیز درصد زیادی از عمر خود را در آشپزخانه می گذرانند تا لحظات خوشمزه ای برای اعضای خانواده و صدالبته مهمان ها بیافرینند. با این حال، رستوران رفتن هم لطف […]

پله پله تا ملاقات خدا

سقف هر خانه، حیاط خانه ی بالایی است! فقط پله هایی که تو را تا انتهای روستا می برد و برمی گرداند، به چشم نمی آیند، تمام روستا شبیه پلکانی پهن و رنگیست… پشت پنجره ی خانه ها، گلدان شمعدانیست، همه جا تمیز است و نمای روستا دلباز. پله ها را که بالا می روی، […]

بوی کافور، عطر یاس

هفت، هشت سالی بود که به مراسم تدفین نرفته بودم، از همان موقع که ظرف دو سال هر دو پدر بزرگ و مادربزرگ پدری ام به دیار دیگر رفتند؛ پدر بزرگ مادری ام در امامزاده جعفر یزد، آرام گرفتند جایی که تا زنده بودند، متولی اش بود و مادر و پدرِ پدرم در بهشت زهرای […]

مرثیه ای برای یک سبک وزن

توی بروشور این تئاتر نوشته: «هرگونه تشابه و تقارن ِآدم های نمایش با اشخاص حقیقی کاملا تصادفی است! » و من را یاد جمله ای انداخت که ابراهیم گلستان در ابتدای کتاب «اسرار گنج دره ی جنی» به جای مقدمه نوشته بود: «در این چشم انداز بیشتر آدم ها قلابی اند. هر جور شباهت میان […]

سنگ نبشته ها خون می گریند یا مانیفست آقای کارگردان

«خاک آشنا» را دوست داشتم اما نه به اندازه ی «خانه ای روی آب»، «یه بوس کوچولو» یا حتی «بوی کافور، عطر یاس». حس خوبی داشتم از دیدنش و البته با چاشنی کمی سردرگمی که باعث و بانی اش یک قیچی بود و بس که البته چشم فیلم را درآورده بود، حسابی، اما: آقای کارگردان! […]

جدال با جهل

به توصیه فروشنده ی کتابفروشی نشر «ثالث» که بی شک قطعه ای از بهشت است، کتاب «جدال با جهل»، را با کمی تامل خریدم، آخر چوب خطِ گلگشت آن روز خیلی وقت بود که پر شده بود! «جدال با جهل» متن مصاحبه ی «نوشابه امیری» با «بهرام بیضایی» ست. فیلم های بیضایی را دوست دارم […]

ارزان و نه لَمبان بخرید!!

خوب، خانومای هم سلیقه، وقت خریده البته آقایونی هم که قصد خرید اجناس مارک دار با قیمت خوب دارند هم بخوانند: الف: حراج برندهای معتبر ۱- جوردانو درصد تخفیف: ۲۰ تا ۳۰ درصد کالاها: بلوز، دامن، تی شرت، شلوار، کفش و کیف اسپرت جنسیت: زنانه و مردانه شعبه ها: میلاد نور، ونک، گلستان، تیراژه، تندیس،پاسداران، […]

خرده جنایت های زَناشوهری

کتاب ها را که روی پیشخوان مغازه می گذارم تا بدانم که گلگشت این بار چقدر از حساب پس انداز سپرده ی کوتاه مدت همیشه خالی ام، کم می کند، خانوم صندوقدار می گوید: – باز این کتاب اومد! (منظورش کتاب «خرده جنایت های زَناشوهری» یه) می پرسم: – پرفروشه؟ در حالی که با قلم […]

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی

عنوان اولین رمان داریوش مهرجویی؛ کافی بود برای خریدنش یک رمان عشقی که بازاری نیست پر است از اظهار نظرات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی از دید آسیب شناسانه که در فالب غر و لند های قهرمان داستان و در توجیه ناکامی ها و ترسو بودن شخصیت اصلی داستان، بیان می شود. ماجرای اصلی تکراری است؛ […]

عطر خوش زن

سلام خدمت خانومای عزیزی که توی پست راهنمای خریدبا من هم سلیقه بودن و البته آقایونی که قصد خریدن عطر زنونه بدون کمک گرفتن از خانوم مذکور جهت سورپرایز دارن! توی این پست سه تا عطر معرفی می کنم که خودم خیلی دوستشون دارم و زیاد استفاده می کنم، قیمتشون متوسطه و عطرای خیلی گرونی […]

توهم یک کابوس

یک سال و خرده ای پیش فیلمی دیده بودیم به نام ترمینال با بازی تام هنکس و کاترین زتا جونز، فیلم خوبی بود و کاملا مناسب یه بعدازظهر جمعه، شما هم اگر ندیده اید، یک بعدازظهر جمعه ببینید. اما این یکی «ترمینال» تومنی سنار با اون یکی فرق داشت. فیلم دیدن با لپ تاب توی […]

به تلخی مرگ…

سرنوشت۱: «درباره الی» را ۱۶ خرداد دیدم، در اولین روز اکرانش و این متن را همان شب در ذهنم ساختم و قرار بود تا ۲۶ خرداد منتشرش کنم که نکردم، امروز از قفس رهایش کردم… سرنوشت۲: خواندن این یادداشت به هیچ وجه من الوجوه به کسانی که قصد تماشای فیلم «درباره الی» را دارند، توصیه […]

برای پدربزرگ قصه گویم…

معمولا مادربزگ ها قصه می گویند، با چهارقد سفید و سنجاق مروارید زیر گلو… اما نسل ما پدربزرگ قصه گویی داشت که فرزندی نداشت اما همه ی جوانان ایران زمین نوه های اویند پدر بزرگ قصه گوی ما قصه های خوب می گفت برای بجه های خوب پدربزرگ ما تنها بود، خیلی تنها و به […]