اما حالا دیگر جلوی در کتابخانه بودم. حتما آن را باز کرده بودم، زیرا بلافاصله، آقایی مهربان، سفید مو و معترض –مثل فرشته ی نگهبانی که، به جای بالهای سفید، راه را با تکان دادن لباس سیاه خود سد می کند- جلوی من ظاهر شد و همان طور که که مرا به عقب می راند آهسته عذرخواهی کرد و گفت که بانوان تنها در معیت یکی از اعضای باشگاه یا ارائه معرفی نامه اجازه ورود به کتابخانه را دارند.
ناسزا گفتن یک زن به کتابخانه ای مشهور با بی اعتنایی کامل کتابخانه ی مشهور روبرو خواهد شد. در کمال وقار و خونسردی، در حالی که همه ی گنجینه هایش درون سینه اش محفوظ و محبوس است، با خاطری آسوده می خوابد و تا آنجا که به من مربوط می شود، تا ابد در خواب خواهد بود.
از کتاب «اتاقی از آن خود» اثر «ویرجینا وولف» (۱۹۴۱-۱۸۸۲)