از همان لحظه که تمام شد، به خودم گفتم که در اولین فرصت دوباره می خوانمش!
باورش سخت است، در زمانی که نویسندگان ایرانی تازه با داستان نویسی آن هم به شیوه ی کلاسیک آشنا شده اند و هنوز هم داستان ها بیشتر قصه است، چنین رمان مدرنی نوشته شده باشد.
صادق هدایت بی شک نابغه ی نویسنگی ست و اوج هنرش، «بوف کور» است.
«بوف کور»، آمیزه ای از وهم و خیال، مرگ و زندگی، توهم و واقعیت است. زمان و مکان هم در آن معنا ندارد. هرچند در تمسخر پوچی زندگی و آدم ها ست و مرگ را می ستاید، اما تلخ نیست. ابدا تلخ نیست. ضد قهرمانش، درمانده و ناتوان از زنگی عادی اما باز هم لحنش طنزی زیرکانه دارد و خواننده را نمی آزارد. در دهانت تلخی نمی نشیند و احساس سرما نمی کنی.
و البته بسیاری ازرمان های مدرن در ذهنت تداعی می شود که هر کدام گوشه ای را، شخصیتی را و ماجرایی را بی شک از این کتاب وام گرفته اند. رمان هایی که امروز به مدد همین اقتباس و شاید تقلید به نثر مدرنشان می نازند. حال ذهن خلاق هدایت را تصور کنید، این همه سال قبل، همه ی این نوآوری ها را از ذهن خودش دارد.
همیشه صادق هدایت در ذهنم، انسان به پوچی رسیده ای بود که نتوانسته زندگی را تاب آورد؛ اما هرچه بیشتر می خوانم از نوشته هایش به نظرم جوانی پرشور می آید که از زمانه اش پیشی گرفته و تاب زندگی یی عقب تر از ذهنش را ندارد.
ااا راستش رو بخوای نمیخوام ارزش صادق هدایت رو بیارم پایین چون نمیشه آوردش پایین و …
اما مجبورم با نوآوری هایی که به صادق هدایت نسبت میدی رو یه علامت تعجب جلوش بزارم .
بخاطر کافکا . اونقدر نثر ، فضا و … این دو نفر شبیه همه که بعیده تصادفی باشه .
از این نظر صادق هدایت در حد ایرانیزه کردن کافکا پایین میاد و شاید بی ارزش بشه . تا وقتی کافکا با این ادبیات جهانی هست چرا هدایت …
البته ارزش هدایت با این حرفا پایین نمیاد
سلام
برام جالبه که بیشتر کتابایی رو که خوندی منم خوندم. منم یه کرم کتابم و یه کرم فیلم.دوست دارم در مورد جلسات کافه نادری بیشتر بدونم.راستی! من بوف کور رو سر کلاس زبان خواندم.پیش دانشگاهی بودم.