از احساس زنانه گفتن و سرودن و نوشتن، همواره در طول تاریخ تقبیح شده یا در ملایم ترین نوعش مسکوت مانده؛ زنان حق بیان احساس و عشق نداشته و شاید هنوز هم ندارند؛ زشت است، سبکی ست و هر مردی ظرفیتش را ندارد!! به طبع، سروده های زنان نیز بیشتر در حوزه ی پند و اندرز و مادرانه بوده تا در قالب نوای عاشقانه برای معشوق. در تاریخ و فرهنگ ما زن، مادر است نه یک انسان عادی با توانایی عاشق شدن!
بسیاری پیشکسوتِ عاشقانه سرودن را «فروغ فرخزاد» می دانند. «فروغ»، شاعریست که از غریزه و احساس خود نسبت به معشوق زمینی سروده است. شجاعتی که هر زنی ندارد که البته شخصا در مورد «فروغ» بی پروایی می ناممش نه شجاعت! اگر «فروغ»، این بی پروایی را هوشمندانه تر به کار می برد و در عاشقانه سرودن هایش، ظرافت و ملایمت به کار می برد و حساسیت کمتری بر می انگیخت، مسلما کمک بیشتری به جامعه ی زنان می کرد.
بگذریم؛ بحث بی پروایی یا شجاعت «فروغ» بماند برای یادداشتی دیگر. فعلا از آنجایی که فرض محال، محال نیست، می پذیریم که «فروغ» زنی شجاع است که در دنیای مردانه از احساسات زنانه اش سروده است. اما حتی با پذیرفتن این فرض هم، او اولین زن در این راه نیست.
زنی بسیار شجاع تر، یک قرن قبل از «فروغ فرخزاد» و «سیمین بهبهانی» و ۲۲ سال قبل از «پروین اعتصامی» چشم به جهان گشود و بسیار صریح اللهجه از سنت ها و قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان شکوه کرد.
«عالمتاج قائم مقامی» متخلص به ژاله، نواده ی پسری «میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی» معلم و مرشد «میرزا تقی خان امیر کبیر» است.
«ژاله»، مادر شاعر معاصر «پژمان بختیاری» نیز هست. جدای ِ از مردان صاحبنامی که او به آنها واسته است یا آنها وابسته به اویند، اشعار جسورانه اش که ظلم و تبعیض علیه زنان را بازگو می کند، او را پیشکسوت زنانه سرودن می کند. «ژاله» در یکی از مشهورترین شعرهایش، ازدواج اجباری را معادل ت.ن ف.ر.و.ش.ی دانسته و چنین شوهری را نامحرم می داند. مشکلی که متاسفانه هنوز که هنوز است. در تمامی بافت جامعه و در هر طبقه ای، به نوعی وجود دارد.
در ادامه نمونه ای از اشعار این بانو می آید:
ای ذخیره کامرانیهای مرد / چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟/ جان سپاری باشد این یا زیستن؟
مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهر است/مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
آن که زن را بیرضای او به زور و زر خرید/هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است
بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من/بَردهام ای دوست و آزادی بود مولای من
…
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست/گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش/رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من
گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق/اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
از حجب و از غرور دل خردهسنج من/شد بهرهور ز عشق ولی ز آرزوی عشق
چه میشد آخر ای مادر اگر شوهر نمیکردم/گرفتار بلا خود را چه میشد گر نمیکردم
گر از بدبختیم افسانه خواندی داستانگویی/به بدبختی قسم کان قصه را باور نمیکردم
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما/پدر را پشت خم میکرد اگر شوهر نمیکردم
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربهای کوچک/که غیر از لقمهای نان خواهش دیگر نمیکردم
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما/من مسکین تمنای زر و زیور نمیکردم
گرم چون خوش قدم مطبخ نشین میساختی بیشک/چو او میکردم ار خدمت ازو بهتر نمیکردم
پی نوشت: عکس که در اول متن استفاده شده، یکی از عکس های خانم «شیرین نشاط» است از مجموعه ی «زنان ِ الله».
فوق العاده بود
مخصوصا شعر خانم فرخزاد قابل ستایش بود
ببخشید منظورم شعر خانم ژاله هست
سلام. دم این خانم گرم. دم شما هم گرم داداش که توضیحاتش رو دادی. اسمش رو شنیده بودم ولی اینقدر در موردش نمی دونستم.
در ضمن من تو کف گوگل ریدرم که فرمودید. اگه یه پست آموزشی هم محض خاطر بینوایان بذارید بد نیست.
وقت کردی پیشم بیا داداش.
لینک گشتی.