توی بروشور این تئاتر نوشته:
«هرگونه تشابه و تقارن ِآدم های نمایش با اشخاص حقیقی کاملا تصادفی است! »
و من را یاد جمله ای انداخت که ابراهیم گلستان در ابتدای کتاب «اسرار گنج دره ی جنی» به جای مقدمه نوشته بود:
«در این چشم انداز بیشتر آدم ها قلابی اند. هر جور شباهت میان آن ها و کسانِ واقعی مایه تاسف کسان واقعی باید باشد.»
در مورد تئاتر ِ«مرثیه ای برای یک سبک وزن»، یادداشتی نمی نویسم فقط شدیدا توصیه می کنم که ببینید البته اگر می خواهید به طنز واقعی بدون احساس عذاب وجدان بخندید چرا که اخبار روز برایتان مرور می شود!
با سلام
“زغال ممکن است نسوزد ولی همه جا را سیاه می کند”
حتماً این جمله را از “نگار عابدی” بازیگر زن این نمایش هنگام قرض دادن پول شوهرش به افشین را به یاد دارید.
دوره بدی شده است
خیلی از ما ها هنوز در حال غوطه وری فی مابین ۱-اعتقادتمان موروثی با درونمایه دینی – فرهنگی و ۲-روشنفکری هستیم و عجب اینکه به هیچ یک تعلق نداریم.
برای خیلی از ماها ساده نیست ، به بهانه هم رنگ جماعت گشتن به خیلی از سنت هامان پشت پا بزنیم.
و اگر بزنیم چه چیزی را در نهایت به دست می آوریم و ارزش این همه از هم گسیختگی به قیمت از دست دادن فروپاشی باورهای دینی چه اندازه است؟.
نمایش مرثیه ای برای سبک وزن بیشتر از اینکه بخواهد بخنداند
در پس تمامی طنز قشنگ و معنادارش می خواهد این معنا را به بیننده القاء نماید که افرادی که از گروه اول می باشند دچار گونه ای مسمویت باوری گشته و از درون در حال خوردگی هستند.
زیرا از نگاه بیرونی ،همیشه گونه ای عوام فریبی ، ریا کاری ، تحجر در افراد دیندار نهفته است.
به علت و مسبب این امر کاری ندارم و جای بحث را اینجا مفید نمی دانم.
به نظر بنده دو طرف نمایش فوق از یک آب و گل بودند، ولی آب و گل طرفدار افراطیون خوب لگد نخورده و نکرده اند! و از راه بیراه گشته اند.
کما اینکه این افراطی گری در جهان کنونی اسلام مشهود و هویدا است.
شاید اگر شرایط کنونی جامعه ایرانی اینگونه نبود حرفهایی دل مردم رنج دیده و حق طلب را از زبان و اجرای بازیگران تئاتر (که کسی حتی حوصله و جرات بیان اینها را ندارد) اینطور به دهان شما خوش مزه نمی آمد.
فراموش نفرمایید بعد از این همه هیاهو سیاسی کشور است که دیدن چنین نمایش هایی روح خسته همه ما را تسکین می بخشد.
یا حق