سرنوشت: خواندن این چند سطر به کسانی که قصد دارند فیلم 《قصه ها》 را ببینند توصیه نمیشود.
نوبر کردانی دیگر روسری آبی نیست
روسری اش سیاه و چادرش سیاه است
عباس زیر پوست شهر هنوز از سایه اش میترسد
و سارای خون بازی ترک کرده اما دردی بی درمان دارد
چهار قصه ی دیگر هم هست
همه تلخ؛ تلخ تر از دیگری، همه واقعی
چه فایده اما؟
لحظه ای فکر، چند روزی تلخی و هیچ برای همچون منی که سراسر زندگی ام خودم است و عزیزانم
بگذریم…
حامد اما یه روزنه ی امید میسازد؛ امیدی که میدانیم واهی است اما به دل مینشیند
حامد، نگاه مشتاق و ترسیده ی سارا را نمیبیند
نگاهی که محتاج خواسته شدن است
اما میداند چه بگوید
به مقصد نرسیده، سنگ ها را واکنده اند
بازی 《باران کوثری》 و 《پیمان معادی》 بی نقص است اگر از من میپرسید