شاید ۴ سال می شد که کافه دیدارو نرفته بودم، شاید هم بیشتر!
آخرین بار خواست که جمع ما را از رو ببرد و پپرونی اش را انقدر تند کرد که خودش عذر خواست و وعده داد که پیتزای بعد را مهمان هستیم اما بعد از این همه سال که دیگر نه چهره مان یادش است و نه قولش!! ناگفته نماند که ما هم اشاره ای نکردیم.
کافه هنوز دنج است و خوب؛ منو هنوز همان است و سوپ معروفش (با پنیر پیتزا) را هم هنوز دارد. ظاهرا مدیریتش عوض نشده.
این بار «برزخ، دوزخ، بهشت» را امتحان می کنیم که چیزی نیست جز مخلوط بستنی و هات چاکلت که مارا یاد ژولی در فیلم «آبی» می اندازد!
بعد از پل سید خندان یک خیابان یک طرفه، موازی شریعتی سمت چپ (اگر رو به شمال ایستاده باشید) هست به نام شقاقی، کافه دیدارو همان جاست.