«برف روی کاج ها»

برف روی کاج ها

سرنوشت: خواندن این یادداشت به افرادی که فیلم «برف روی کاج ها» را ندیه اند و خیال دیدن دارند، توصیه نمی شود.

مدت ها بود که فیلم به این خوبی روی اکران ندیده بودم شاید بعد از «جدایی نادر از سیمین»

درست است، رنگ و بوی فیلم های «اصغر فرهادی» را داشت
و خیانت!
که دیگر تنها سوژه ی فیلم نیست
آدم های عادی، همین ها که شاید هر روز می بینمشان نیز به این مصیبت دچارند
در حال و هوای ماجرای واقعی یکی از دوستان با همین درونمایه هستم که «برف روی کاج ها» را می بینم
جناب دکتر با همسری کم سن و سال
همسری که خسته است و بی حوصله
با وسواس مراقب گل هاست اما گل رویش پژمرده و بی رنگ است
اما هیچ چیز خیانت را قابل بخشش نمی کند
زن همه ی اشک هایش را می گرید
و جدا می شود
جوانی از راه می رسد
و آنچه زن فراموش کرده را، به یادش می آورد؛ زیبایی و جوانی اش را
جناب دکتر، سرخورده به سنگ و مغبون باز می گردد
زن اما، دیگر همان زن نیست و نه احساسش به مرد همان است
زن از قلبش که تندتر تپیده به مرد می گوید
که آن دخترک خجالتی و بی دست و پا هم از مرد، شجاع تر و روراست تر است
تصویر سیاه و سفید پرده ی جادو، همین جا تمام می شود
ماندن یا نماندنشان با هم را خودتان به میل خودتان رقم زنید
من که می گویم می مانند…

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.