هنوز روز اول دهلی است و ما ناکام از بازدید کاخ ریاست جمهوری، راهی معبد سیک ها می شویم
سیک ها، همان هندی هایی هستند که سرشان را با پارچه می بندند. آیین این دسته از هندی ها ترکیبی از دین اسلام و آیین هندو هاست. سیک پولدارند و آدم های لارژ و شادی هستند. می گویند، رولز رویس خود را پر از علف می کنند و برای گاو خود می برند! راحل می گفت که جک هایی که ما به غضنفر نسبت می دهید، آنها برای سیک ها می گویند.
سیک های موی سر و ریش خود را کوتاه نمی کنند. اگر جوانی را دیدید که روی سرش را با چیزی شبیه جوراب نایلونی پوشانده و غده ای بزرگ روی پیشانی اش هست، نترسید، سرطان ندارد، موهایش را روی پیشانی جمع کرده است. آنها علاقه ی زیادی به سیدها دارند و معمولا نزدیکی معبد سیک ها، یک قبر سید هم یافت می شود (هر دو لیدر ما ادعای سیادت می کردند). موسی می گفت وقتی سیک ها یک ماشین جدید می خرند، اول از همه با آن می روند سر قبر سید!
برای رفتن به داخل معبد، بایستی کفش و جورابتان را درآورده و به کفشداری تحویل دهید. ماجرا به همین جا ختم نمی شود. باید پایتان را در آبی که به شکل جویی در سر راهتان است بشویید و پاک و منزه وارد معبد شوید. پس از شستن پا، باید مسافتی را با پای خیس می رفتید که حتی تصورش برای ما در آن مملکت، چندش آور بود.
ما از کنار جوی یواشکی فرار کردیم. و در این اثنا به چشم خود دیدیم که کسی از همان آب پاشویه برای تبرک، خورد!
به وردی می رسیم و مشکلی دیگر! باید سر را پوشاند و وارد شد؛ هم خانم ها و هم آقایان! یک استوانه ی بزرگ هم پر از لچک های کوچک رنگ و وارنگ هست که می توانیم برداریم! خدا رو شکر من شالی دور گردن دارم و مهتا سوییشرت کلاه دار! و گرنه مهتا که تازه قانع شده بود که بیاید داخل معبد، از همان راه برگشته بود! خود سیک ها پارچه های نارنجی که آرم مخصوصشان در جلوی پیشانی سربند هک شده بود داشتند که موسی می گفت کلاه مخصوص عبادتشان است.
داخل معبد، با موکت فرش شده و با طلای بسیاری تزئین شده است. بسیار به عبادتگاه های مسلمانان شبیه است. پیشوایان دینی در حال خواندن کتاب سیک ها هستند و مردم زمزمه می کنند.
بیرون از معبد، مردم به صف ایستاده بودند و از فردی چیزی شبیه حلوا برای تبرک می گرفتند. لازم به تاکید نیست که مهتا و من از کنار صف عبور کردیم و حتی از سر کنجکاوی هم نخواستیم نگاهی به حلوای فوق الذکر بیندازیم. همسفران اما دست جلو برده بودند برای گرفتنش که پخش کننده ی حلوای متبرک اشاره کرده بود که دو دستی!
در کنار صف حلوای تبرک همسفران حوضی دیده بودند پر از ماهی های رنگی که مهتا و من ندیدیدم بس که به فکر فرار از آن محیط بودیم.
معبد سیک ها جایی بود که واقعا دلم نمی خواست که واردش شوم و تنها جایی بود که ممکن بود از شدت استیصال گریه کنم! مهتا در به در دنبال حلقه ی گل می گشت که بیندازد دور گردنش، روبروی معبد سیک ها یک دکه بود اما انقدر از آنجا فراری بود که حتی گل هم نخرید!
ادامه دارد….
شما اطلاعاتت درباره معبد سیک و کلا این دین کم هست و در واقع میشه گفت هیچی نمیدونید. لطفا قبل از انتشار خاطرات چند دقیقه ای خودتون کمی مطالعه کنید . حداقل می توانستید درباره به قول شما پارچه که اسم درست و صحیح آن توربان به معنی دستار هست تحقیق کنید تا اطلاعات غلط و ناقص خودتون را با دیگران درمیان نذارید.