آگوست ۱۹۱۴، لیان تراتسکی پشت میزش در یک ویلای نمور در مکزیکو سیتی قوز کرده
برای یک دهه س که در تبعید بوده و از کشوری به کشور دیگه رفته
هرجایی که رفته، مامورای شوروی درست پشت سرش بودن
اون از دو تا سوء قصد جون به در برده
اما استالین میتونیست هرچقدر آدمکش که دلش میخواست بفرسته، اینا نمیتونست تراتسکی رو ساکت کنه
در حدود ئنج بعد از ظهر، تراتسکی غرق در یک نوشته دیگه در جدل با دبیر کل حزب بود
یکی در خونه رو میزنه
فرانک جاکسون پشت در بود
یه طرفدار جوان تراتسکی که بهش کمک کرده بودکه یه کارزار بین المللی علیه استالین راه بندازه
تراتسکی دعوتش کرد که بیاد داخل خونه و به سرعت سراغ نوشته هاش رفت
فرانک حتما عاشق مطالب جدیدی میشد که نوشته بود
یکهو تراتسکی درد برنده ای در سرش حس کرد
برگشت و جان نثار جوونش و تیشه کوهنوردی خونین رو در دستش دید
خبر در مسکو به استالین داده شد
مامور مخفی به شکلی موفقیت آمیزی به زندگی لیان تراتسکی خاتمه داده
سه تا تلاش لازم بود اما بالاخره انجام شد
آخرین رقیب باقیمونده استالین، مرده بود
پادکست دو میم را در کست باکس بشنوید
پادکست دو میم را در گوگل پادکست بشنوید
پادکست دو میم را در اپل پادکست بشنوید
پادکست دو میم را در اسپاتیفای بشنوید
سلام
من مهسا محق هستم و این اپیزود پانزدهم از پادکست دو میمه که در تیر ماه ۱۴۰۰ منتشر میشه
هفته پیش از رسیدن استالین به راس قدرت براتون گفتم
این هفته در قسمت دوم و نهایی داستان دزد آهنین بولشویک ها، براتون از روشهای بینهایت بیرحمانه ای که استالین در شوروی برای تثبیت قدرت و باقی موندن در قدرت میگم
و اینکه چه جوری با وجود حماقت ها و اشتباهات محاسباتی در سیاست خارجی ش، چه جوری به شکل معجزه آسایی از جنگ جهای دوم اون رو به قهرمان و یکی از قدرتمندترین مردان دنیا تبدیل کرد
این اپیزود و اپیزود بعدی از پادکست انگلیسی زبان Dictators یا دیکتاتورها از مجموعه پادکست های کمپانی Parcast نقل میشه.
اگر احیانا جایی بخوام به روایت چیزی اضافه کنم، حتما قبلش اعلام میکنم.
من کارشناس تربیت کودک نیستم، بچه هم ندارم ولی نظرم اینه که این قصه، خیلی مناسب بچه ها نیست.
با شروع سال ۱۹۴۸، ژورف استالین ۴۹ ساله، رهبر بلامنازع اتحاد جماهیر شوروی، همه رقیب های سیاسیش رو از صحنه روزگار محو کرده
کامینیف، زنوویف و از همه مهمتر تراتسکی یا در خارج از شوروی در تبعیدن یا اینکه صداشون به زمزه ای تبدیل شده
لون مرد گرجی که ئله های ترقی رو در جنبش بولشویکی طی کرده بود، حالا کشور رو با مشت آهنین اداره میکرد
حالا که در قدرت بود، ایدئولوژی اتحاد جماهیر شوروی رو داشت میبافت؛ مارکسیزم-لنینیزم
این فلسفم مشخص در زمان لنین وجود خارجی نداشت
لنین خیلی ساده خودشو رو مارکسیست میدونست
استالین بود که مارکسیزم-لنینیزم رو اختراع کرد
میشه ساعت ها در مورد این ایدئولوژی صحبت کرد
اما اصل و اساسش این چهار مورد کلیدیه:
اول، سیستم تک حزبی
حزب کمونیست، تنها حزب سیاسی در روسیه ست
دوم، جنگ مداوم طبقه کارگر
استالین معتقد بود که افکار بورژوازی هر لحظه میتونه از طریق ترک های جامعه روسیه وارد بشه
مهمه کمه قبل از اینکه هر مشکلی ایجاد کنه، از بین برده بشه
سوم، دایلکتیک ماتریالیستی
معنیش اینه که علم، منطق و ماده گرایی بجای دین قرار بگیره
سیاست روسیه آتئیزم دولتی و از بین بردن مذهب بود
و چهارم اقتصادی که تمام و کمال توسط دولت اداره میشه
استالین میدونست که شوروی فاصله بسیار زیادی با صنعتی شدن داره و به عنوان رهبر، اون مصمم بود که به بقیه دنیا برسه
چیزی که پیشنهاد داد اولین از ده ها برنامه ی پنج ساله بود
و از خلال همین سیاستها بود که مارکسیزم-لنینیزم با چهره ظالمانه پدیدار شد؛ استالینیزم
لنین چند سال قبل از مرگش یه برنامه اقتصادی جدید ارائه کرده بود که بتونه باعث جهش در اقتصاد شوروی بشه
به طور موقت تجارت آزاد در کشاورزی مجاز شد و دهقانا مالک مزارعشون شدن
استالین که تمام و کمال، سکان کشور رو به دست گرفت، زمان این بود که NEP (همون ساست اقتصادی لنین) برچیده بشه
اولین قدم برنامه پنج ساله اول بود که از ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۲ ادامه داشت
هدف کلیدی، صنعتی شدن سریع و اشتراکی سازی کشاورزی بود
صنعتی شدن، شروع کندی داشت
در ۱۹۲۹، شوروی تقریبا به همون اندازه ی دهه ده میلادی، فولاد و استیل تولید میکرد
اما همین که زمان میگذشت، تولید در همینه زمینه ها به شکل نمایی افزایش پیدا کرد
دومین هدف، اشتراکی سازی بود
به شکل ساده این چوری میشه گفت که مزارع نه توسط اشخاص بلکه توسط گروه ها اداهر میشدن
دو نوع مزرعه اشترکی وجود داشت
کالخوز یا کلخوز که به صورت اشتراکی اداره میشد و کارگران به ازای کار در اون سهمی از محصول رو میگرفتن
و ساخوز یا سوخوز که مزارع دولتی بودن و کارگرا به ازای کار در اونا حقوق میگیرفتن
مشابه سیاست های صنعتی سازی، این حرکت برای افزایش تولید بود
در ابتدای سال ۱۹۳۳، استالین ادعا کرد که برنامه پنجساله اول، یه موفقیت بزرگ بود
تولید نفت تقریبا دو برابر شده، خروجی فولاد ظرف یک سال از چهار میلیون به شش میلیون تن رسیده
شهر ها گسترش پیدا کرده و خط آهن ترکستان-سیبری به طور کامل ساخته شده و میلیون ها نفز از روستاها به مناطق شهری مهاجرت کردن
(ترکستان شهری در قزاقستان امروزیه)
این باور وجود داره که این اعداد بزرگنمایی شدن
اما بازم استالین تا اینجا به وعده هاش عمل کرده
اون در راه تبدیل اتحاد جماهیر شوروی به یه ملت مدرن بود
اما این پیشرفت یه چهره کریه هم د اره
از اثرات سیاست اقتصادی جدید لنین، ایجاد یه طبقه اجتماعی به اسم کولاک بود
اینا دهقانایی بودن که صاحب زمین بودن و توان استخدام یک یا دو کارگر رو داشتن
در نظر استالین، اونا سرمایه داران کوچیکی بودن و در نتیجه دشمن اتحاد جماهیر شوروی
اشتراکی سازی مزارع، برای این بود که به طبقه اجتماعی کولاک خاتمه بده
به شکل وحشیانه ای کولاک ها مجبور شدن که زمین هاشون رو به دولت واگذار کنن
به اونا حتی اجازه داده نشد که در کالخوزها کار کنن
اونا یا اعدام شدن، تبعید شدن یا به اردوگاه های کار اجباری (گولاگ ها) فرستاده شدن
(اسم اردوگاه های کار اجباری شوروی، گولاگ هست و مجموعه اونا میکن مجمع الجزایر گولاک)
در ابتدا، لنین گولاگ ها رو به عنوان اردوگاه های کار اجباری برای مجازات دشمنان سیاسی ش در طی جنگ داخلی ایجاد کرده بود
اما تحت حکومت استالین، بسیار گسترش کرد و هر کسی که دشمن خلق نامیده میشد، سرنوشتش به گولاگ ختم میشد
دشمن خلق هم تقریبا به هر کسی و نه لزوما فعالان سیاسی میچسبید
در طی اشتراکی سازی مزارع توسط استالین، میلیون ها کشاورز در گولاگ ها یا با اعدام، جونشون رو از دست دادن
و چندین میلیون دیگه در سخت ترین قحطی تاریخ روسیه، از دنیا رفتن
در ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳، در جمله اوکراین، قزاقستان، متطقه ولگا و شمال قفقاز، موج وسیع کمبود غله به وجود اومد
همین که مردم به شهرهای صنعتی شده جدید مهاجرت میکردن، دولت به غذای بیشتری احتیاج داشت
کشاورزایی که در روستاها باقی مونده بودن، دوران سختی برای تهیه این حجم از غله داشتن
دولت محصولات کشاورزی از جمله غله رو به بازارهای خارج از کشور صادر هم میکرد
تا بتونه هزینه پروژه های صنعتی استالین رو تامین کنه
این حقیقت هم وجود داشت که کشاورزان بسیاری دلشون نمیخواست که در مزارع اشتراکی کار کنن
کشاورزا در اوکراین، شورش کردن
بقیه هم دست از کار کشیدن و رفتن
در نتیجه فقدان کارگر در بخش کشاورزی به وجود اومد
در ۱۹۳۲، ذخیره غذایی تموم شد
در حالیه غله در سیلوهای حفاظت شده برای مصرف شهری ذخیره شده بود
مناطق روستایی رهاش ده بودن که از گرسنگی تلف بشن
نتیجه به یک فاجعه منتهی شد
تخمین زده میشه که تقریبا هفت میلیون نفر در اثر این قحطی جونشون رو از دست دادن
عده ای معتقدن که استالین از قصد باعث ایجاد این قحطی شده
اما تاریخدان استفان کاتکین، میگه که خیلی ساده، استالین، عواقب اشتراکی سازی رو اشتباه محاسبه کرده بود
اون پیش بینی کرده بود که مزارع وسیع قراره غذای بسیار زیادی تولید کنن
اما چیزی که حساب نکرده بود، نیاز بالا در شهرها و عدم تمایل کشاورزا به کار در مزارع اشتراکی بود
واکنش اولیه استالین به قحطی، سرزنش کارگرا بود
اون اعا کرد که کشاورزایی که زمینی که باید روش کار میکردن رو رها کردن، تبل و زیر کار در رو هستن و به همین دلیل، دشمن خلقن
و دشمنان خلق یا به گولاگ ها فرستاده میشدن یا یه گلوله به پس سرشون شلیک میشد
صدای شلیک
در پشت صحنه استالین با نا امیدی داشت قراردهای تجاری با بقیه کشورا برای کمک می بست
اون پنج میلیون تن غله رو نگه دشات و به کشورزا داد
ولی اونچه نباید اتفاق می افتاد، اتفاق افتاده بود
با وجود میلیون ها مرگی که اتفاق افتاده بود، استالین هنوز هم برنامه پنح ساله اول رو یه موفقیت می دید
اون به اهدافش رسیده بود
کولاک ها (دهقانان خرده سرمایه دار) دیگه وجود نداشتن
و اتحاد جماهیر شوروی قدمهای بزرگی به سمت مرن شدن برداشته بود
تراتسکی حکومت استالین رو با وحشت زیر نظر داشت
از نظر تراتسکی، استالینزم حتی سوسیالیزم هم نبود
کاپیتالیزم یا سرمایه داری حکومتی بود
استالین به با طبقه کارگر که بلکه بر طبقه کارگر حکومت میکرد
و با مردم مثل هر رهبر بورژآی دیگه رفتار میکرد
و تراتسکی مطمئن میشد که تمامی دنیا در جریان هر اونچه که فکر میکنه، قرار میگیره
نوشته های آتشین تراتسکی، تستالین رو بی نهایت عصبانی میکرد
اون از اینکه رقیب دیرینه ش هنوز زنده بود منزجر بود
خصوصا که هنوز قلمش تاثیرگذار بود
حتی اگر اون در تبعید بود، تراتسکی هنوز قدرت متقاعد کردن داشت
خیلی طول نکشید که استالین خودش رو قانع کرد که تراتسکی در حال برنامه ریزی یه کودتاست
و افرادی هم در حزب کمونیست روسیه در این توطئه کذایی دخیل بودن
این پارانویا در پاکسازی بزرگ به اوج رسید که با ترور سرگی کیراف در اول دسامبر ۱۹۳۴ شروع شد
کیراف از اعضای عالیرتبه پولیت بو رو بود و همچنین رییس شاخه حزب کمونیست در لنینگراد که قبلا پترو گراد نامیده میشد
اون یکی از متحدای استالین بود اما داشت مستقلا متحدای خودش رو پیدا میکرد
استالین اون رو به چشم یه تهدید دید
اعتقاد عمیقی وجود داره که استالین مرگ کیراف رو برنامه ریزی کرد
به طور رسمی اما استالین این قتل رو گردن اپوزوسیون میندازه
و در پاسخ بهش اون NKVD، پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی رو ایجاد میکنه
تا همه کسانی که مشکوک به دشمن خلق بودن هستن رو شناسایی کنه
این افراد شامل متحدای قبلیش، نیکولای بوخارین، لو کامینیف و گرگوری زینویف میشه
و هر کسی که خودش رو دنیاله رو تراتسکی میدونست
در آگوست ۱۹۳۶، اولین دادگاه های نمایشی مسکو آغار به کار کرد
این دادگاه ها، حکم های از پیش تعیین شده داشتن
اما این ظاهر رو القا میکردن که عادلانه هستن
در اولین دادگاه، کامینیف، زنوویف و چهارده نفر دیگه محاکمه شدن
با وجود اینکه هیچ مدارکی دال بر نقشه از پیش طرح ریزی شده وجود نداشت، هر دو مرد اعتراف مردن که با تراتسکی توطئه کردن که استالین رو بکشن
در بیست و پنجم آگوست ۱۹۳۶، همه شانزده متهم، گناهکار شناخته شدن و حکم اعدامشون با تیربارون انجام شد
دادگاه نمایشی دوم در ژانویه ۱۹۳۷ برگزار شد
و نتیجه ش هفده اعدام دیگه بود
در پانزدهم مارچ ۱۹۳۸، نیکولای بخارین، همونی که به استالین کمک کرده بود تا دکترین سوسیالیزم در یک کشور رو بسازه هم اعدام شد
ممکنه پاکسازی بزگ با پارانوای شخصی استالین شروع شده باشه، در دو سال آینده استالین از اون برای ایجاد وحشت عظیم در سرتاسر کشور استفاده میکنه
آمار دقیق این اعدام ها مشخص نیست
اما چیزی بین ۷۵۰ هزار نفر تا ۱٫۵ میلیون نفر با دستور استالین اعدام شدن
بیشتر از یه میلیون آدم به گولاگ ها فرستاده شدن
استالین اغلب میگفته، مرگ یه نفر تراژدی، مرگ یه میلیون نفر، آماره
با استناد به تاریخدان استفان کاتکین، استالین هیچ نشانه ای که کوچکترین ناراحتی از اعدام ها داره، بروز نمیده
و چرا باید باید ناراحت باشه؟
اون به هدفش رسیده بود
یه زمزه کوچیک علیه استالین منجر به اعدام میشد
زمانی که پاکسازی بزرگ ۱۹۳۸ تموم شد، تنها رقیب باقی موند، بزرگترین دشمن استالین، لیان تراتسکی بود
دو ساال دیگه طول میکیشد که ترورش موفقیت آمیز باشه
اما نه به دلیل کم بودن تعداد دفعاتی که اقدام به ترور شد
در آگوست ۱۹۴۰، کسی که درد زیادی به استالین تحمیل کرده بود، بالاخره برای همیشه ساکت شد
دیگه هیچ تهدید داخلی علیه قدرت مطلق استالین وجود نداشت
بجاش اون باید تمکزش رو روی تهدیدات خارجی میگذاشت
چون زمانیکه استالین داشت یه ملت سوسیالیت نوظهور میساخت، اروپا داشت زیر یوغ فاشیزم میرفت
و در اواخر دهه ۱۹۳۰، فاشیزم داشت به شرق یا به طور دقیق تر به مسکو میرسید
در ادامه پای استالین به جنگ جهانی دوم باز میشه
وقتی استالین در انتهای دهه ۱۹۲۰ میلادی، کنترل رو به شکل کامل در دستش گرفت، هدفش این بود اتحاد جماهیر شوروی رو به یه قدرت جهانی تبدیل کنه
برای قدم اول اون تصمیم گرفت که تمرکزش رو داخل کشور و نه خارج بذاره
با اینکه استالین با ایده انتشار سوسیالیزم در تمامی دنیا موافق بود، اون مشکلاتش رو میدونست
و متاسفانه برای استالین، اون ظهور فاشیزم رو به اندازه ای که باید جدی میگرفت، جدی نگرفت
بعضی از تاریخدانا معتقدن که اشتباهات استالین در محاسباتش در سیاست خارجی راه رو برای قدرت گرفتن دشمن آتی ش یعنی آدولف هیتلر باز کرد
در انتهای جنگ جهانی اول، روسیه و آلملن دچار بحران های مشابهی شده بودن
سلطنت سقوط کرده بود و حکومت در دست احزاب مختلف بود که میجنگیدن که قدرت رو کامل به دست بگیرن
در روسیه پیروز نهایی بولشویک ها بودن
و در آلمان قدرت در حال ظهور، حزب نازی بود
استالین این فرصت رو داشت که از کمونیست ها و سوسیال دموکرات های آلمان حمایت کنه و از قدرت گرفتن نازی ها جلوگیری کنه
هرکسی به این فکر میکنه که اون باید بخواد که جلوی حزب نازی ضد شوروی رو بگیره
اما اون کاملا در در محاسبه این تهدید، اشتباه محاسبه کرد
نه تنها در کنار سوسیال دموکرات های لیبرال بر ضد نازی ها نایستاد، بلمه اون کمونیست های آلمان رو تشویق کرد که با با نازی ها همکاری کنن
به طور ساده استراتژی استالین این بود
از شر لیبرال ها و گروه های کمونیست کمتر تندرو خلاص بشین و راه رو برای نازی های فاشیست باز کنین
به دلیل رکو اقتصادی در آلمان، نازی های کاپیتالیست نمیتونن قدرت رو حفظ کنن
اون موقع است که کمونست ها به پا میخیزن و قدرت رو دست میگیرن
استالین گرایش طبقه کارگر آمان رو به نازیسیم دست کم گرفته بود
از اون مهمتر اون انتظار نداشت که هیتلر، انقدر زود وقتی به قدرت رسید، کمونیسم رو نابود کنه
اضمحلال کمونیست های آلمان در ۱۹۳۳ باعث شد که اون به فکر بیفته که آیا دوباره گول خورده، همون طوری که در طی جنگ داخلی چین گول خورده بود
بعد از پاین جنگ جهانی اول، روابط آلمان و روسیه خوب بوده
اما رفتار هیتلر در قبال کمونیست ها اولین مشل رو ایجاد کرد
این شورع یک دهه جنگ بین فاشیزم و کمونیسزم بود
نظامی شدن ناگهانی آلمان، باعث شد ترس استالین بیشتر بشه
اگر هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی حمله میکرد، اونا آماده دفاع از خودشون نبودن
استالین لازم داشت تا قبل از جنگ غیر قابل اجتناب، کمی برای خودش زمان بخره
در نتیجه اون سروقت بقیه کشورهای اروپایی رفت تا برای خودش متحدایی بسازه
اتحاد جماهیر شوروی در سپتامبر ۱۹۳۴، به طور رسمی به جامعه ملل (سلف سازمان ملل متحد) پیوست
سال بعد اون پیمان همکاری مشترک فرانسه و شوروی و چک اسلواکی رو امضا کرد
اون داشتن به هیتلر یه پیام میدادن
آلمان محاصره شده
با احتیاط جلو برو
اما با ادامه دهه ۱۹۳۰، فاشیزم گسترش بیشتری پیدا کرد
استالین متوجه شد که پیمان با دو تا کشور کافی نیست
جنگ با فاشیزم باید در روی زمین انجام بشه و نه روی کاغذ
اولین جنگ در اسپانیا بود
نازی ها از رژیم فرانسیسکو فرانکو حمایت میکردن
شوروی از جمهوری خواهای ضد فاشیزم حمایت کرد
استالین به اونا تانک، هواپیما و نیروی انسانی داد
اما با وجود کمهاش، فاشیست ها پیروز جنگ داخلی اسپانیا بودن
(داستان ژنرال فرانکو، جنگ داخای اسپانیا و سالهای سیاه بعدش موضوع دو اپیزود مرداد ماه دو میمه)
شکست در اسپانیا، یه ضربه مهلک به استالین بود
پارادوکس ماجرا اونجاست که جمهوری خواهایی که استالین حمایتشون کرده بود نه کمونیست بودن و نه سوسیالیست
اونا یه گروه جمهوری خواه برژوآ بودن
این سومین باره که استالین از یه گروه غیر سوسیالیت در مناقشات بین المللی حمایت میکنه و دقیقا سومین باره که روی اسب بازنده شرط بسته
با استناد به تاریخدان استفان کاتکین، استالین ممکنه که این جوری فکر کرده باشه که حمایت از کمونیست های اسپانول، روسیه رو از فرانسه و انگلستان جدا کنه و در انزوا قرار بده
با حمایت از دموکراسی بورژواسی، رواطش رو با دو تا کشور قدرتمند در وضعیت خوبی قرار داده
هر دلیلی که داشته، شکست در اسپانیا، حقیقت تاثیر آلمان رو در افق نزدیک قرار داد
برای حفظ امنیت اتحاد جماهیر شوروی، لازم بود که با استالین صلح کنه
در ۲۳ آگوست ۱۹۳۹، شوروی و آلمان یه معاهده عدم تعرض امضا کردن
در این زمان ایتالین مطمئن بود که جنگ با هیتلر اجتناب ناپذیره
اما بر این باور بود که این معاهده حداقل براش ده سال زمان میخره
این قرارداد فقط تضمین صلح نبود
بلکه تقسیم قلمرو در بلوک شرق هم بود
به هیتلر اجازه اشغال، لیتوانی و دانزیک داده شد
در مقابل استالین، اتونی، لتونی و فنلاند رو به خاک شوروی ضمیمه میکرد
لهستان هم بینشون تقسیم میشد
این پیمان نه تنها روابط شوروی و آلمان رو بهبود داده بود بلکه به استالین اجازه داده بود بدون ترس از اقدامات تلافی جویانه، سرزمین شوروی رو گسترش بده
یک ماه بعد از امضای پیمان کذایی، آلما به لهستان حمله میکنه
که البته استالین انتظارشو نداشت
چیزی که انتظارشو نداشت این بود که این جمله، شروع جنگ جهانی دوم باشه
اما این مشکل استالین نبود
اون از قبل با هیتلر پیمان صلح امضا کرده بود
دو هفته بعد، شوروی سهم خودش از لهستان رو ضمیمه خاکش کرد
و حالا که دشمنش در حال جنگ با فرانسه و انگلستان بود، اون میتونست روی فنلاند تمکز کنه
جنگ زمستانی (Winter War) بین اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند، یه پیروز سریع اما گرون برای استالین بود
در نهایت، استالین تنها ۱۱ درصد از قلمروی فنلاند رو به دست آورد و سیصد هزار نفر رو از دست داد
فنلاند حدود ۶۵ هزار نفر از دست داد
استالین این پیروزی گزاف رو یه تجربه به حساب آورد
اما در برلین، آلمانی ها Winter War رو نشونه ضعف نظامی شوروی دیدن
اگر آلمان از این ضعف استفاده میکرد، پیروزی آسون بود
در نتیجه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱، آلمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد
هیتلر بهش خیانت کرد
یک بار دیگه اون اشتباه محاسبه کرده بود
اون به مردی اطمینان کرده بود که میدونست در یه نقطه بهش خیانت میکنه
و به نظر میرسه وقتی که اتفاق قابل پیش بینی اتفاق می افته
استالین شوکه میشه
حمله آلمان ها، سریح و خشونتبار بود
جواب استالین هم به همون اندازه خونین بود
هر دو طرف جنایاتی مرتکب شدن که دنیا تا اون روز نظیرش رو ندید بود
کشتار، تجاوز جنسی و سر بریدن، چیزایی بود که روال شده
جنگ بین شوروی و آلمان، به استالینگراد رسید
(توجه دارین که سنپترزبورگ اول شد پترو گراد، بعد لنینگراد و در این نقطه هم استالینگراد)
برای پنج ماه، دو ارتش درگیر جنگی بودن که خونین ترین و گزاف ترین جنگ در تمامی تاریخه
دو میلیون نفر در این نبرد جونشون رو از دست دادن
اکا در نهایت، شوروی پیروز شد
پیروزی استالین، بهش وجهه بین المللی داد
تا اون زمان، شوروی در جنگ با آلمان در جبهه شرقی تنها بود
دلیلشم این بود که نه امریکا و نه بریتانیا هیچ علاقه ای نداشتن به مردی کمک کنن که یک بار با هیتلر پیمان صلح بسته و کمونیست هم هست
اما نبرد استالینگراد، هم رفتارفرانکین دی روزولت و هم سر وینستون چرچیل رو تغییر داد
در انتهای نوامبر ۱۹۳۳، این سه نفر توافق کردن که در تهران دیدار کنن
با استناد به تاریخدان سایمون سیبگ مونته فیوری، در اولین دیدار استالین خیلی از فرانکلین روزولت خوشش میاد و گفته که « یه دوستی اصیل دیپلماتیک با یه امپریالیست»
اما این مانع استالین نشد که اتاق روزولت رو شنود نکنه
اون همیشه پارانویا داشت و باید مطمئن میشد که متحدای جدیدش در حال توطئه چینی بر ضدش نیستن
همین که شوروی به عقب روندن آلما در جبهه های شرقی ادامه میداد، استالین چشمش به دنیال اشغال برلین بود
اگر میتونست که پایتخت دشمنش رو فتح کنه، انتقامش رو گرفته بود
اما این موضوع باید با چرچیل و روزول به شور گذاشته میشد
دیدار بعدی اونا در فوریه ۱۹۴۵ بود
در اون زمان، ارتش سرخ تنها حدود شصت کیلومتر با پایتخت آلمان فاصله داشت
استالین میدونست که در مذاکرات دست بالا رو داره
اون حتی اون دو نفر رو قانع کرد که در مکان منتخب اون در دریای سیاه دیدار کنن
هر سه نفر میدونستن که جنگ تقریبا تموم شده، فقط مونده بود زمان دقیقش
در نتیجه موضوع اصلی این بود که وقتی گرد و خاک خوابید، اروپا رو چه طوری تقسیم کنن
استالین برای تقریبا دو دهه، در سیاست خارجی بز آورده بود
حالا یا به خاطر خیانت یا حیلی ساده تر با شرط بستن رو اسب بازنده
اما پیروزی اخیر استالین، بهش اعتبار داده بود
و نمیپذیرفت که از این دیدار، بازنده بیرون بیاد
در زمان خاتمه کنفرانس یالتا (Yalta Conference) که به کنفرانس کیریمه هم معروفه، استالین هرگز یه بازنده نبود
با این تعهد که به آمریکا در جنگ با ژاپن کمک کنه، اجازه انتخابات آزاد رو در لهستان بده و به سازمان ملل متحد بپیونده، یه بخش بزرگ از آلمان به اون داده شده بود و همچنین بخشی از لهستان رو که در ۱۹۳۹ به خاکش ضمیمه کرده بود
اما چیزی که در کنفرانس یالتا در موردش بحث نشد، این بود که کی قراره برلین رو فتح کنه
چرچیل خیلی بیشتر از روزولت تاکید داشت که جبهه غرب باید بگیرتش
استالین هم طبیعتا معتقد بود که اون باید فتحش کنه
در نهایت دوایت دی آیزنهاور (فرمانده نیروهای متفقین) که برلین رو به شوروی بخشید
آیزنهاور میدونست که خیلی مهمه که بجای جنگیدن با استالین باهاش کار کنن
استالین که سر از پا نمیشناخت، در ابتدای آوریل، استالین به دو تا از بهترین ژنرال هاش دستور داد که به سمت برلین پیشروی کنن
در ساعات اولیه ماه می ۱۹۴۵، استالین تازه خوابیده بود که با یه تلفن اروژانسی بیدار شد
جسد آدولف هیتلر پیدا شده بود
به سرش شلیک شده بود
جواب استالین این بود
پس این عاقبت اون حرومزاده بود
اما این انتهای جنگ هم بود
و برنده بیشتر از هر کسی استالین بود
با قلمرو و متحدایی که به دست آورده بود، اون بی شک قدرتمندترین مرد روی زمین بود
با نگاهی به آینده، مصمم بود که شوروی رو به ابرقدرت اول دنیا تبدیل کنه
چیزی که روش حساب نکرده بود
یه سلاح آمریکایی جدید که میتونست دنیا رو قبل از اینکه استالین برش غلبه کنه، به آخر برسونه
در ادامه استالین پارانویید روشو از آمریکا برمیگردونه و همزمان فشار تمامیت خواهی رو در داخل شوروی شدیدتر میکنه
موزیک
در آوریل ۱۹۴۵، ارتش سرخ به سمت برلین پیشروی کرد با هدف خاتمه دادن به جنگ جهانی دوم و تحویل دادن آدولف هیتلر به استالین
هیتلر آدمی نبود که تسلیم استالین بشه
در اول ماه می، بذنش رو با یک گلوله در سرش پیدا کردن
با وجود اینکه این روشی نیود که استالین میخواست از هیتلر انتقام بگیره، استالین هنوز هم میتونست از این پیروزی لذت ببره
در طری چهار سال، شوروی از اینکه تقریبا مغلوب نازی ها بشه به اونجا رسیده بود که پایتخت آمان رو فتح کنه
ژوزف استالین حالا در داخل شوروی یه قهرمان ملی جنگ بود
ژنرال هاش اصرار داشتن که اون رو Generalissimo خطاب کنن معادل ژنرال پنج ستاره
اما استالین نپذیرفت و اعلام کرد که فقط یک یا دو سال دیگه در راس قدرت میمونه
و بعدش بازنشسته میشه
قطعا که مزخرف میگفت
این فروتنی، جزوی از چهره ای بود که استالین از دهه ۱۹۲۰ برای خودش ساخته بود
هفته پیش گفتم که بعد از اون نامه کذایی لنین به کنگره حزب، در یه ژست دراماتیک از دبیر کلی حزب استعفا کرد
اینم از همون سری ادا ها بود
در سالهای اولی که قدرت رو به دست گرفته بود، پروپاگندای طرفداری استالین روی این تمکر داشت که مطمئن بشن که مردم، استالین رو به عنوان جانشین برحق لنین بپذیرن
در سالهای بعد روی این تصویر کار میشد که استالین یه رهبر قدرمند و خیر اندیشه
و حالا اون قهرمان میهن پرست جنگ بزرگه
تصویر استالین در خونه ها آویخته شده بود
مجسمه ش در میدان های اصلی شهر نصب شده بود
ازش فیلم ساخته میشد
شما نمیتونستین تو یه خیابون بدون دیدن رهبر سیبیلویی که داشت میدرخشید، قدم بزنید
در حالیکه همه روسیه، استالین رو به عنوان ناجی کشور، ستایش میکردن، اون همه تلاشش رو کرد که اون جلال و جبروت رو به دیدار نهایی با متحدای آمریکایی و بریتانیایی ش ببره
از نیمه جولای تا ابتدای آگوست ۱۹۴۵، استالین با وینستن چرچیل و هری ترومن دیدار کرد تا برنامه های پس از جنگ رو نهایی کنه
استالین ۶۶ ساله، مطمئن تر از همیشه به کنفرانس پوتسدام رفت
اما در طی مذاکرات، ترومن افشا کرد که ایالات متحده آمریکا به تازگی یه بمب جدید ساخته
یکی از قدرتمندترین ها در جهان
استالین فهمید که معنای بمب هسته ای البته به زبان سیاست چیه
ترومن داشت قدرتنمایی میکرد
و کاملا مشخص بود که ترومن و چرچیل نمیخوان که کشور کمونیست شوروی هم یکی از این بمب ها داشته باشه
سوال مهم از استالین این بود که کشورهایی که این بمب رو دارن باید با هم رقابت کنن
یا اینکه باید دنبال راه حلی باشن که ساخت و استفاده از اون رو ممنوع میکنه
ظاهرا استالین جوابشو از قبل آماده کرده بود
وقتی برگشت اتاقش خیلی سریع شروع کردن به مشاوره گرفتن از فیزیکدانای شوروی برای ساختن بمب اتم برای شوروی
استالین مطمئن از قدرت جهانیش به پوستدام رفت و با احساس ناراحتی برگشت
بله
اون بلوک شرق رو داشت
پرده آهنین مثال زدنی رو
اما امریکا بود که اون بمب رو داشت
سالهای آینده سالهای سختی بودن
در لحظه هنوز این جوری به نظر میرسید که استالین پیروز ماجراست
در همه کشورهای لهستان، رومانی، مجارستان، چکسلواکی، بلغارستان و آلمان شرقی، دولت های کمونیست مستقر شده بود
در ۱۹۴۹، مائو زدانگ و رفقای کمونیستش بالاخره کنترل چین رو به دست گرفتن
حالا یک سوم دنیا، تحت سلط کمونیسرم بود
با سقوط چین، آمریکا باید خیلی سریع عمل میکرد که جلوی انتشار کمونیزم رو بگیره
اما آمریکا میخواست که از جنگ با شوروی احتراز کنه
و حتی با وجود اینکه چین طرف شوروی بود، استالین هم نمیخواست وارد جنگ با آمریکا بشه
چیزی که در نهایت اتفاق افتاد، جنگ نیابتی بود
و اولین میدون جنگ، کره بود
در انتهای جنگ جهانی دوم، سرزمین کره به دو قسمت تقسیم شده بود
شوروی شمال رو کنترل میکرد و آمرسکا کنترل جنوب رو در دستش داشت
بعد از اینکه استالین با چین کمونیست متحد شد، رهبر کره شمالی، کیم ایل سانگ چراغ سبز برای حمله به جنوب رو داد
در پاسخ، آمریکا نیروهاشو فرستاد که ارتش شمال رو کنار بزنن
برای سه سال، دو طرف در این سرزمین جنگیدن و قلمروهای تحت کنترلشون مدام جابجا میشد
بعد از سه سال جنگ و میلیون ها کشته، جنگ کره تموم شد
همین طور که استالین قدرت سیاسی شو در دنیا گسترش میداد
مردم داخل شوروی داشتن از یه قحطی دیگه میمردن که از ۱۹۴۶ شروع شد چون محصولات کشاورزی تولید شده تقریبا به نصف رسیده بود
بخش عمده ش به دلیل تخریب زمین های کشاوری در اثر جنگ و همچنین خشکسالی در مولداوی بود
اهمیت مرگ میلیون ها نفر در اثر قحطی برای استالین در حد پلک زدن بود
اون دنیال این بود که برنامه های چهارم و پنجمش با تمام قوا جلو برن محقق بشن
هدفش این بود که در سال ۱۹۶۰، روسیه تبدیل به ابر قدرت صنعتی دنیا بشه
همه این پیرفت ها با ایتفاده از نیروی کار اجباری به وجود می اومد
در اوج فرستان آدما به اردوگاه های کار اجباری دو و نیم میلیون نفر گولاگ ها (اردوگاه های کار اجباری) فرستاده شدن
بعضی هاشون اسرای جنگی یا جنایتکاران جرایم سنگین بودن
بقیه کسایی بودن برای اولین بار مرتکب جرم شده بودن یا شهروندانی بودن که تصادفی که مثلا یه جوک احمقانه ضد حکومت گفته بودن
اما نیروی کار مورد علاقه استالین دشمنان سیاسی یا کسایی بودن که خائن میدونستشون
این ممکن بود شمال اعضای حلقه ی نزدیکش هم بشه یا پزشکان یهودی!
با شروع جنگ جهانی دوم، کمپین های صیهونیستی در قلمرو اسرائیل ظهور پبدا کردن
اولش استالین از این جنبش ها حمایت میکرد
اما بعد از مدتی حس ناسیونالیستی یهودی رو به چشم تهدیدی برای حس ناسیونالیستی شوروی دید
در ۱۹۵۲، اون بیانیه های تندی داد
مثل اینکه هر ناسیونالیست یهودی یه مامور سرویس اطلاعاتی آمریکاست
پاردادوکس ماجرا اینجاست که استالین در این زمان از هر زمان دیگه ای قدرتمند تره
و از هر زمان دیگه ای هم پارنویید تره که مردم میخوان سرنگونش کنن
پارانویاش و احساسات و تفکرات مربوط به پس از جنگ جهانی شدر توطئه پزشکان به حد اعلی خودش رسید
در ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸، دو تا از متحدای متحدای همیشگیش الکساندر شرباکوف (Alexander Shcherbakov) و آندری ژدانف (Andrei Zhdanov)، بر اثر حمله قلبی مرده بودن
اما استالین در سالهای پس از این دو مرگ، به این باور رسید که پزشکان یهودی که مسوول مراقبت از اونا بودن، اونا رو کشتن
در ۱۳ ژانویه ۱۹۵۳، پراودا روزنامه ای که توسط حکومت اداره میشد، گزارش کرد که نه پزشک شوروی که حداقل شیش تای اونا یهودی هستن، دستگیر شدن
اونا بخشی از یه توطئه صیهونیستی برای سرنگون کردن کرملین هستن
اون پزشکا قرار بود که در یک دادگاه نمایشی، محاکمه بشن، گناهکار شناخته بشن، اعدام بشن یا به گولاگ فرستاده بشن
اما سرنوشت تصمیم گرفت که دخالت کنه
در ۵ مارس ۱۹۵۳، ژوزف استالین ۷۴ ساله، در اثر خونریزی مغزی مرد
بعد از یک ماه اون پزشکا، آزاد شدن
بعدا شمخص شد که استالین میخواسته، توطئه پزشکا رو بهونه کنه و یه پاکسازی بزرگ دیگه راه بندازه
اما مرگش از این کشتار دسته وسیع جلوگیری کرد
مثل مرگ لنین در ۱۹۲۴، مرگ استالین هم یه خلا قدرت ایجاد کرد
و در نهایت نیکیتا خروشچف جنگ قدرت رو میبره و رهبر شوروی میشه
از همون ابتدا خروشچف کمر به از بین بردن میراث استالین بست
مجسمه ها و یادبودهای استالین رو جمع آوری کرد
گولاگ ها رو تعطیل کرد
و شهرهایی که اسم استالین روشون بود رو تغییر نام داد
در ۱۹۵۶، خروشچف سخنرانی معروفش رو در مورد کیش شخصیت استالین و عواقبش، ایراد کرد
اون معتقد بود که استالینیزم در اتحاد جماهیر شوروی وحشت ایجاد کرده و نه غرور
و در نهایت بیشتر از اینکه به کشور سود رسونده باشه به اون لطمه زده
این سخنرانی حزب کمونیست رو شوکه کرده و به رابطه با سایر کشورهای کمونیست هم ضربه زد
بیشترین تاثیرگذاری در تخریب رابطه در چین بود
رییس مائو، خروشچف رو برای تحربف تاریخ محکوم کرد و مشارکت دو کشور خاتمه پیدا کرد
اما با وجود اون سخنرانی استالین زدایی خروشچف، اعمالش مقداری متفاوت بود
بعضی از گولاگ ها باز موندن
و خروشچف از روش های استالین برای سرکوب شورش های لهستان و مجارستان استفاده کرد
از سالهای ابتدایی، استالین تصویر که مخواست مردم اون جوری ببیننش رو ذره ذره ساخته بود
اون مجبور بود
بین آثار باقیمونده از آبله روی صورتش، دست کوتاهترش که قدری دفرمه بود و گذشته دهقانی گرجی ش
اون درگیر مسایل زیادی بود که باید بهش غلبه میکرد
در سالهای جوانی اون خودش رو به یه انقلابی مارکسیست تبدیل کرده بود و خودش رو وقف سرنگونی رژیم تزاری کرده بود
اما وقتی به قدرت رسید، حتی ظالمتر از دشمنش شد
در نهایت به این سوال میرسیم که آسا استالین واقعا یه مارکسیست بود یا فقط از این ایدئولوژی برای رسیدن به قدرت استفاده کرد
این موضوع میراث استالین رو پیچیده میکنه
خروشچف روی احتمال منفی مانور داد
همزمان که سیاست های خشونت بار استالین باعث تبدیل شوروی به یه قدرت جهانی شد، روش های ظالمانه ش میلیون ها نفر رو کشت
خیلی ها هم رهبری اون رو در جنگ جهانی دوم ستایش میکنن
وقتی اتجاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ فروپاشید، خیلی به استالین به دید قدرت قبلی شوروی نگاه کردن
امروز، تصویر استالین در روسیه باز داره پدیدار میشه
بیلیور، مجسمه و نقاشی دیکتاتور ظالم، در کنار ساختمون ها یا ایستگاه های مترو دیده میشن
در یک نظرسنجی که در ۲۰۰۸ انجام شد، استالین به عنوان سومین رهبر بزرگ روسیه در تاریخ انتخاب شد
حدودا ۶۰ ساله که استالین مرده اما شبح استالین همچنان زنده س
و باعث میشه از خودمون بپرسیم که از بین همه دیکتاتورایی که در ابتدای قرن بیستم ظهور کردن، آیا میراث اون بیشتر از همه دووم خواهد داشت؟
پادکست دو میم را در کست باکس بشنوید
پادکست دو میم را در گوگل پادکست بشنوید
پادکست دو میم را در اپل پادکست بشنوید
پادکست دو میم را در اسپاتیفای بشنوید
اگر قصه های دو میم رو دوست دارید، اونو به دوستاتون هم معرفی کنین
پادکست دو میم و همه قصه هایی که تا الان براتون تعریف کردم در تمامی اپلیکشن های پادگیر اندروید و آی او اس و همچنین پلتفرم های ناملیک، شنوتو و تهران پادکست با همین نام در دسترسه
فقط یادتون نره بین کلمه دو و میم یه فاصله بزنید
صفحات شبکه های مجازی ش رو هم با سرچ همین اسم پیدا میکنید، محق دات آی آر هم که یادتونه
فقط تو اسپاتیفای باید مهسا محق سرچ کنید، دلیلشم نمیدونم
تا هفته آینده مراقب خودتون باشد