پادکست دو میم: اپیزود چهاردهم: ژوزف استالین؛ دزد آهنین بولشویک‌ها – قسمت اول + متن

ژورف استالین

بیست و یکم ژانویه ۱۹۲۴، مسکو

در سالن بزرگ تئاتر بولشویک

یازدهمین کنگره شوروی در حال برگزاری بود

مهمترین رهبران دولتی شرکت کرده بودن

گریگوری زینوویف (Grigory Zinoviev)، لو کامن یف (Lev Kamenev)، نیکولای بخارین و مرد با ابهت گرجی، دبیر کل حزب ژوزف استالین

در اوج بحث و جدل بودن که با یه تماس تلفن اورژانسی وقفه پیش اومد

استالین رو پشت خط میخواستن

گوشی رو گرفت و آروم صحبت کرد

بقیه نمیدونستن که تماس تلفنی در چه موردیه

اما با توجه به قیافه استالین، فهمیدن که موضوع جدیه

وقتی که قطع کرد به هزار و ششصد مردی که در سالن بودن رو کرد و اعلام کرد که ولادمیر لنین، مرده

جمعیت بهت زده بودن و شروع به گریه کردن

استالین خودش رو نگه داشت اما تو ذهنش هیاهویی به پا بود

در چند سال اخیر اون کاری کرده بود که به عنوان جانشین طبیعی لنین شناخته بشه، اون همین الان همه از هر نظر به جز در اسم، رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود

و خیلی زود قرار بود که رسمی بشه

هیچ کسی قرار نبود که سر راهش برای رسیدن به قدرت قرار بگیره

و اگر همچین تلاشی هم میکردن، جوابش گلوله بود

پادکست دو میم را در کست باکس بشنوید

پادکست دو میم را در گوگل پادکست بشنوید

پادکست دو میم را در اپل پادکست بشنوید

پادکست دو میم را در اسپاتیفای بشنوید

سلام

من مهسا محق هستم و این اپیزود چهاردهم از پادکست دو میمه که در تیر ماه ۱۴۰۰ منتشر میشه

این هفته و هفته آینده قراره بریم سراغ دزد آهنین بولشویک ها؛ ژوزف استالین

یکی از منفورترین دیکتاتورهای تاریخ

از قدرت گرفتش

از روزهایی که یه آدم معمولی در گرجستان بود

و بعد ورود و ارتقاءش در حزب بولشویک

و در نهایت سراغ دشمنیش با لیان تراتسکی میریم؛ رقیبی که بین استالین و قدرت مطلق ایستاده بود

هفته آینده هم زمانی رو تعریف میکنم که همه چیز تحت کنترلش بود

اینکه چطوری سیاست هاش باعث مرگ میلیونها انسان شد

و اینکه پارانویاش باعث شد تا همه دشمنان واقعی و خیالی شو از بین ببره

و پیروزیش در جنگ جهانی دوم که باعث یک دهه جنگ سرد با آمریکا شد

این اپیزود و اپیزود بعدی از پادکست انگلیسی زبان Dictators یا دیکتاتورها از مجموعه پادکست های کمپانی Parcast نقل میشه.

 اگر احیانا جایی بخوام به روایت چیزی اضافه کنم، حتما قبلش اعلام میکنم.

من کارشناس تربیت کودک نیستم، بچه هم ندارم ولی نظرم اینه که این قصه، خیلی مناسب بچه ها نیست.

وقتی به افرادی نگاه میکنیم که تاریخ رو تغییر دادن، حالا به شکل خوب یا بد

ژوزف استالین در صدر لیسته

دهقان زاده گرجی از یه منطقه دور افتاده که نه تنها کمک کرد تا یک سلسله سیصد ساله سرنگون بشه، بلکه یه دولت تازه تاسیس رو به یه ابرقدرت در دنیا تبدیل کرد

هیتلر تا ابد این ننگ رو به دوش میکشه که باعث مرگ بیش از شش میلیون انسان در جریان هلوکاست شده

تخمین زده میشه که در رژیم استالین، نه میلیون نفر کشته شدن

به دلیل قحطی یا پاکسازی های سیاسی

چه جوری مردی که مادرش آرزو داشت که کشیش بشه، یکی از خونخوارترین دیکتاتورهای تاریخ شد؟

مردی که یه روزی میخواست به فقرا کمک کنه و مارکسیسم رو راهی برای رسید به عدالت دید

برای فهمیدنش باید به منطقه قفقاز در امپراطوری روسیه تزاری سفر کنیم

به شهر گوری در گرجستان

گوری شهر کوچیکی بوده که به بی قانونی شهره بوده

با ترکیبی از ملیت های گرجی، ارمنی، روسی و یهودی ها

شهری که حدود هفت هزار نفر جمعیت داشت پر آشوب و پر از خشونت بود

درگیری خیابونی چیزی که بود دائم اتفاق می افتاد

اگر یه مرد جوون میخواست که به سن بزرگسالی برسه

باید یاد میگرفت که چه جوری از دعوا جون بدر ببره

در همچین شهری که سنگ قبر امپراطوری روسیه بود، ژوزف ویزاریونویچ جوگاشویلی (Joseph Vissarionovich Jughashvili) در سال ۱۸۷۸ به دنیا اومد.

قبل از اینکه تاریخ اون رو به اسم استالین بشناسه، دوستان و رفقاش اون رو سو سو (Soso) صدا میکردن

به عنوان تنها پسر خانواده که زنده مونده بود، سوسو بین دو سرنوشت گیر افتاده بود

بسارین (Besarion)، پدر الکلیش، میخواست که ژوزف جا پای جای اون بگذاره و کفاش بشه

اما مادرش ایکاترینا، برنده میشه

سوسو یه دانش آموز با استعداد استثنایی بود

و همیشه جزو ده نفر اول کلاسش بود

اما اون حال و هوای خشن خیابونای گوری رو با خودش به کلاس درس می آورده

اون خیلی زود شروع کرد به چلنج کردن با مسوولا

کاری که عادت همیشه ش شد تاوقتی که خودش مسوول بشه

سوسو فقط بذات باهوش نبود

براش تلاش میکرد

اون احساس میکرد که بیشتر از بقیه نیاز داره که خودشو ثابت کنه

جدای از اینکه بدنامی بابای الکلیش رو همیشه یدک میکشید

اون در کودکی با بیماری هم دسته و پنجه نرم کرده بود

در بچگی آبله گرفته بود و جای زخماش تا همیشه روی صورتش مونده بود

وقتی حدودا یازده ساله بوده با یه گاری تصادف میکنه که باعث میشه بقیه عمرش بلنگه

و علاوه بر همه ی اینا

یکی از دستاش از اون یکی کوتاهتر بود

(توضیح اینکه اینا هیچ کودوم دلیل نمیشه و فلان)

سوسو مصمم بود که بیشتر از یک مجموعه مشکلات متحرک باشه

اون قرار بود کسی باشه که دیکته میکنه بقیه چه جوری ببیننش

وقتی بچه بود چهره مسولان سلطنتی رو در یک اعدام دید

حدود سیزده ساله بود که معلمای ارتودوکس روسی به اونا گفتن که سه مردی که پای چوبه دارن، یه گاو دزدیدن و در حال فرار یه افسر پلیس رو کشتن

اما وقتی به اون مردا با سر و صورت کثیف که غل و زنجیر شده بودن، نگاه کرد که منتظر بودن که تخته زیر پاشون کشیده بشه و حلق آویز بشن، سوسو جنایتکار نمیدید

بجاش دهقانای بیچاره ای رو میدید که تلاش میکردن از دست ارباب ظالمشون جون به در ببرن

اون و خونوادش هم میتونستن هر لحظه در همین موقعیت قرار بگیرن

از دید سوسو این اعدام ها فقط برای منحرف کردن نقش سلطنت در فقری بود که سرتاسر گرجستان رو دچار کرده بود

این لحظه باعث سه چیز در مورد سوسو شد

باعث نفرت از روسیه تزاری شد

حساسیتش رو در مورد مرگ از دست داد

و هدفش از بین بردن فقر شد

مادر سوسو همیشه میخواست که اون یه کشیش بشه

که به نظر راه خوبی برای کمک به فقرا بود

در نتیجه در سن شونزده سالگی به مدرسه علوم دینی در شهر تفلیس رفت

در هشتاد کیلومتری جنوب شرقی زادگاهش

در مدرسه علوم دینی، نگاهش به دنیا برای همیشه تغییر کرد

اما نه به اون شکلی که انتظارشو داشت

بعد از اینکه به کلوپی ملحق شد که کتابای ممنوعه میخوندن، سوسو کتابای چرنیشوفسکی، داستایوفسکی، ویکتور هوگو و کارل مارکس رو کشف کرد

خوندن کتاب سرمایه (Das Capital) چشمای سوسو رو به سوسویالیزم باز کرد

این همون چیزی بود که داشت تنهایی دنبالش میگشت

یه راهی برای اینکه فقرا بتونن، حکومت ظالم روسیه رو به زیر بکشن

همین طور که اون غرق در اعتقادات افراطی جدیدش میشد

سوسو بیشتر از قبل از کشیش های مدرسه علوم دینی سرپیچی میکرد

تا اینکه هدف مستقیم یکی از کشیس های مدرسه قرار گرفت

اون کشیش مصمم بود که همه موارد ممنوعه رو از مدرسه جمع آوری کنه و برای همین یک روز به اتاق سوسو حمله کرد و وسایلشو بررسی کرد

سوسو مجبور که همیشه حواسش به پشت سرش باشه

ترسی که همراه خودش به دوران بزرگسالی برد

وقتی در ماه آوریل ۱۸۹۹ به دلیل نمره های پایینش مجبور به ترک مدرسه علوم دینی شد که البته اون پدر روحانی هم در رفتنش نقش داشت، سوسو به چشم یه موهبت به این قضیه نگاه کرد

کشیش شدن، سرنوشت اون نبود ولی مارکسیزم بود

به عنوان یه مرد جوون، نگاهش به مارکسیزم این جوری بود

انقلاب پرولتاریا سرنوشت محتوم تاریخ برای آزاد کردن نوع بشر و خوشبخت کردن دنیاست

مارکسیزم همون توده ست که آزادسازی توده، کانالیزور آزادی افراده

استالین میدونست که برای تحقق انقلاب، قراره خون ریخته بشه

و با توجه به اینکه در خیابونای خطرناک گوری قد کشیده بود، اون مرد این کار بود

سوسو یه رهبر بالفطره بود

در اواخر ۱۸۹۹، در حالیکه بیست سالش بود اولین اعتصاب کارگری رو در تفلیس سازماندهی کرد

نه تنها اولین اعتصابی بود که رهبری میکرد، بلکه یکی از بزرگترین اتصابات کارگری گرجستان در طول تاریخه

بعد از اون دیگه سوسو  آلوده شده بود

خیلی زود به حزب دموکرات کارگری روسیه (RSDLP) ملحق شد

با تشکر از دعواهای خیابونی بچگیش، سوسو طرفدار روش خشونتبارتری در تظاهرات بود

تمایلش به خشونت اون رو خیلی زود به هدف پلیس مخفی روسیه (آکرانا) تبدیل کرد

آکرا به صورت مداوم در سالهای انقلابی گری استالین میپاییدش

و بارها هم دستگیرش کردن

اما هر بار فرار میکرد

وقتی فرار میکرد دوباره تظاهرات میکرد

این الگو تا ۱۹۰۳ ادامه داشت تا اینکه حزب دوپاره شد

یه طرف منشویک ها بودن به رهبری یولی مارتاف

و طرف دیگه بولشویک ها با رهبری ولادمیر لنین

اختلاف اونا ظاهرا بر سر قوانین عضویت در حزب بود

منشویک ها میخواستن که افراد بیشتری به عضویت حزب دربیان

اما بولشویک ها میگفتن که فقط فعالایی که تمام وقت در اختیار حزب هستن میتونن به عضویت اون دربیان

اما مساله در حقیقت چیز دیگه ای بود

لنین این اختلاف رو اینجوری توصیف میکرد: جنگ بین نرم و سخت؛ تغییرات تدریجی ترقی خواهانه در مقابل تغییرات افراطی به شکل انقلاب

میتونین حدس بزنین که استالین جوان به کودوم سمت متمایل شد

در اون زمان لنین یکی از رهبران انقلاب مارکسیست در اروپا بود

سوسو نه تنها نوشته رادیکال لنین رو خونده بود بلکه اون رو بت خودش کرده بود

و همین که به بولشویک ها پیوست، آماده بود که ارزش خودش رو ثابت کنه

در ژانویه ۱۹۰۵، یه تظاهرات گسترده علیه تزار نیکولای دوم جرقه انقلاب خشونت بار رو در روسیه زد

سوسو میدونست که زمان درخشیدنشه

اون جوخه های جنگ بولشویک رو در گرجستان سازماندهی کرد و در اون منطقه با پلیس درگیر شد

اون همچنین تونست با شکستن سد حفاظتی معادن، منابع مالی هم برای حزب بدست بیاره

اون در نقش جدیش رو با خوشحالی در آغوش گرفت

یه گنگستر انقلابی!

همین که تزار علیه یهودی ها، ارمنی ها تاتارها و .. اقدام میکرد

سوسو با حمله های برنامه ریزی شده علیه سلطنت جوابشو میداد

رفتار سوسو مطلوب منشویک ها که در گرجستان اکثریت رو داشتن و رفتار معتدل تری داشتن، نبود

ولی در بین بولشویک داشت برای خودش جایگاهی پیدا میکرد

به شکلی که در دسامبر ۱۹۰۵،  اون رو به عنوان نماینده به کنفرانس RSDLP در فنلاند فرستادن

چون این دورهمی ها در روسیه غیر قانونی بودن، حزب معمولا در خارج از کشور و معمولا در خفا نشست میذاشت

سوسوی ۲۷ ساله، قرار بود که برای اولین بار در زندگیش از روسیه خارج بشه

و مهمتر ای این اون قرار بود که بالاخره، بتش یعنی ولادمیر لنین رو ببینه

اولین دیدارش با لنین برای یه شوک بزرگ بود

اون اینجوری میگه که لنین به غایت یه مرد معمولی بود

قدش کوتاهتر از متوسط بود

هیچ تفاوتی با آدمهای میرای معمولی نداشت

اما جدای از ویژگی های ظاهری معمولی لنین، شخصیت و ذهنش مرموز و مبهم بود

و این چیزی بود که این سرسپرده ی جوون رو تحت تاثیر قرار داد

اما این باعث نمیشد که با لنین اختلاف نظر نداشته باشه

یکی از اختلاف ها در مورد دوما بود

دوما یکی از امتیاز هایی بود که تزار نیکولای در اثر انقلاب به مردم داده بود

بدنه قانونگذاری که قرار بود نماینده مردم باشه

لنین میخواست که بولشویک ها مشارکت کنن و وارد دوما بشن

سوسو اما معتقد بود که دوما قرار نیست کار چندانی بکنه

معتقد بود که این کار به هیچ دردی نمیخوره

به نیکولای اعتماد نداشت که سر حرفش بمونه و به مجلس قانونگذاری قدرت واقعی بده

سوسو اشتباه نمیکرد

در حقیقت کنفرانس فنلاند با گزارش های خشونت سلطنت در روسیه زودتر از موعد خاتمه پیدا کرد

قرار بود که چهار ماه تا دیدار بعدی سوسو و لنین فاصله بیفته

و در این فاصله سوسو یه راه جدید برای کسب درآمد پیدا کرده بود؛ دزدی از بانک

اون جوخه جنگیش رو به یه دسته دزد تبدیل کرده بود

که باعث جلب توجه لنین شد

این باور وجود داره که دیدار دوم اونا در آوریل ۱۹۰۶، لنین برای ادامه دزدی از بانک به سوسو چراغ سبز میده

با استناد به تاریخدان سایمون سیبگ مونته فیوری (Simon Sebag Montefiore)، این اولین باره که لنین به اهمین استالین به عنوان یه مامور زیرزمینی بیرحم پی میبره

سخت نیست که غرور استالین رو از گرفتن همچنین دستوری از قهرمان سیاسی ش تصور کنیم

در بازگشت به گرجستان، سوسو برنامه های سرقت از بانکش رو گسترش میده

طی چند ماه، اون دزدی دریایی در دریای سیاه رو هم به سیاهه فعالیت هاش اضافه میکنه

تا اونجایی که میدونست نقش اون تامین مالی انقلاب مارکسیستی به هر وسیله ای لازمه، بود

در خلال خشونتی که همراه با انقلاب ۱۹۰۵ وجود داشت و دزدی های خظرناکی که در پی اون انجام میداد، نگرش سوسو به مرگ و زندگی، تاریک میشه

وقتی اون از مرگ یکی از افرادش خبردار میشه، میگه که ماچیکار میتونیم بکنیم

نمیشه یه گل رو بدون اینکه خارش تو دستت بره، بچینی

برگای درختا در پاییز میریزن

اما برگای تازه در بهار جاشون رو میگیرن

وقتی اون ایدئولوژی مارکسیزم رو پذیرفت، میدونست که انقلاب پرولتاریا قراره خونین باشه

به عنوان کسی که در احاطه خشونت بزرگ شده بود، مشکلی با اینکه مردی باشه که انجامش میده نداشت

اتفاقیه که باید بیفته

در ماه می ۱۹۰۷، سوسو در پنجمین کنگره RSDLP در لندن شرکت کرد

در یه زمانی طی اون کنفرانس، دید مردی که هرگز قبلا ندیده به سمت لژ میره

اون مرد، موهای پف کرده بزرگ داشت و چنان با تبختر راه میرفت که باعث شد سوسو درجا ازش متنفر بشه

استالین روشو به سمت یه رفیق چرخوند و پرسید که این یارو کیه

اون لو براین استاین بود که البته با اسم لیان تراتسکی شناخته میشه

و در زمان کوتاهی، اون دشمن قسم خورده سوسو میشه

در ادامه، سوسو، لنین و تراتسکی، به یه سلسله سیصد ساله خاتمه میدن

در ماه می ۱۹۰۷، جوزف جوگاشویلی ۲۸ ساله که دوستاش به اسم سوسو میشناختنش، برای شرکت در پنجمین کنگره حزب سوسیال دموکرات کارگری به لندن رفته بود

برای تقریبا یک دهه اون زندگیشو وقف مبارزات مارکسیزم روسی کرده بود که طبقه حاکم رو به زیر بکشه

روشهاش، ترورسیم، سرقت از بانک، اخاذی و باجگیری بود

اما ستاره کنگره پنجم، سوسو نبود

اتفاقا خیلی هم این ستاره بودن ازش دور بود

این افتخار متعلق به شخص دیگه ای بود؛ لیان تراتسکی

در اون زمون، رفیق تراتسکی به اندازه لنین و مارتاف مشهور بود

بی شک اون با استعداد ترین نویسنده جنبش بود و تراتسکی طرفدار منشویک ها از این شهرت لذت میبرد

طی انقلاب ۱۹۰۷، تراتسکی با مفهومی از انقلاب به اسم انقلاب دائمی معروف شده بود

اون فقط استقرار مارکسیزم رو در روسیه نمیخواست

بلکه در همه دنیا میخواست

روسیه فقط اولین قطعه دومینو بود

تراتسکی بقیه عمرش رو در حمایت از ایده انقلاب دائمی گذروند

و در این مسیر دسته ای از دوستانش به دشمنانش تبدیل شدن

استالین لحظه ای که دیدش ازش متنفر شد

این احساس دقیقا متقابل نبود

تراتسکی ادعا میکنه که به خاطر نداره که اصلا استالین رو در این کنگره کذایی دیده باشه

شاید دلیلش این بوده که هرچند سوسو در کنگره شرکت کرده اما سخنرانی نداشته

حواسش به گرجستان بوده و داشته دزدی های بعدی رو برنامه ریزی میکرده

طی سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۱، استالین به نقشش به عنوان گنگستر لنین ادامه میده

دزدی و اخاذی و باجگیری از سرمایه دارا در اقصا نقاط گرجستان

در یه فقره اون از بانک تفلیس دزدی کرد و پولی که با خودش برد امروز معادل چهار میلیون دلاره

منشویک ها کاملا مخالف روش های خشونتبارش بودن

با وجود اینکه به اندازه لنین، مارتاف و تراتسکی معروف نبود، سوسو داشت در بین بولشویک ها برای خودش اسم و رسمی میساخت

راهزنی و توانایی فرار از دست پلیس بهش یه جذابیت رومانتیک داده بود

و بیشتر از اون، سوسو ثابت کرده بود که چیزی بیشتر از یه عضو حزب بدون چهره و نام و نشونه

پاداش کاراش در سپتامبر ۱۹۱۱ بهش داده شد

ازش دعوت شد که به کمیته مرکزی حزب ملحق بشه

که بازوی اجرایی RSDLP بود

فرصت هاش با شروع ۱۹۲۰ بیشتر هم شد

چرا که بولشویک ها کنترل کامل حزب رو به دست آوردن

یکی از اولین کارایی که لنین بعد از این استیلا انجام داد این بود که پراودا که نشریه محبوبی بود که به صورت دوره ای چاپ میشد رو تبدیل به سخنگوی حزب کرد

و سوسو از دبیران نشریه شد

سوسو خیلی زود شروع به نوشتن مقالاتی کرد و به نظر میومد که از نقش جدیدش در جنبش خوشش میاد

اما با استناد به تاریخدان سایمون سیبگ مونته فیوری (Simon Sebag Montefiore)، سوسو در بیشتر نوشته هاش نظرات بدبینانه خودش در دیپلماسی و استاندارد دوگانه رو نشون میده

خیلی قبلتر از اینکه جوروج اورول (نویسنده رمان های قلعه حیوانات و ۱۹۸۴)، این عبارت رو ابداع کنه

مثلا سوسو جایی نوشته بود کلمات یک دیپلمات باید در تناقض با اعمالش باشه غیر از این اون چه دیپلماتیه؟

کلمات زیبا، نقابی برای مخفی کردن اعمال مشکوکن

یه دیپلمات صادق مثل آب خشکه یا چوبی که از آهنه!

قطعا همه از نوشته هاش خوششون نمی اومد

تراتسکی در یه اظهار نظر مشهور اونا رو زبان خطابه مدرسه علوم دینی تفلیس نامید

اما تنها شنونده ای نظرش برای سوسو مهم بود، لنین بود

در این زمان، لنین سخت مشغول تدوین نظر بولشویک ها در مورد ملیت هاست

در کشوری که به اندازه روسیه تنوع قومیتی داره، اون میترسید که مرزبندی های قومیتی، اتحاد برای انقلاب رو به حاشیه ببره

با علم به اینکه سوسو از یه منطقه با قومیت های متنوع اومده، لنین ازش پرسید که آیا دوست داره در مورد این موضوع بنویسه؟

سوسو، در جا جواب مثبت داد

چند ماه بعد، اون یکی از مهمترین نوشته هاشو منتشر کرد

مارکسیزم و مساله ملیت

به نظر سوسو، قلمرو چیزیه که باهاش، ملیت تعریف میشه

روسهایی که در آمریکا یا کانادا به دنیا اومدن و بزرگ شدن

ملیت روس ندارن بلکه آمریکایی یا کانادایی هستن

اونا اشتراکات بیشتری با همسایه هاشون در اون کشورا دارن تا کسی که در مسکو زندگی میکنه

در عمل معنی این حرف چیه؟

مهم نیست که شما گرجی، ارمنی یا یهودی هستین، اگر در روسیه زندگی میکنین، شما روس هستین

جدای از اینکه مقاله مارکسیزم و مساله ملیت، یک اثر مهم در تئوری مارکسیسته

اولین باره که سوسو نوشته شو با اسم استالین امضا میکنه

این اسم از کلمه ای در زبان روسی گرفته شده که مرد آهنین معنی میده

فیدبک مثبتی که به نوشته داده شد، سوسو رو تشویق کرد که از کلمه استالین به عنوان نام فامیلیش استفاده کنه

شوربختانه عمر این موفقیت کوتاهه

در بیست و سوم فوریه ۱۹۱۳، استالین در یه مهمونی بالماسکه بولشویک ها شرکت میکنه که اصلا هم دلش نمیخواسته که بره

رفیق رومن مالینوفسکی (Roman Malinovsky) که عضو کمیته مرکزی حزب هم بود، قانعش کرد که شرکت کنه

حدود نیمه شب، آکرانا (پلیس مخفی روسیه) به مهمونی حمله میکنه

اونا دنبال استالین میگشتن

اون سعی کرد با پوشیدن لباس زنونه فرار کنه ولی نتونست که خیلی دور بشه

بعد از دستگیری به چهار سال تبعید به یه منطقه در سیبری به نام توروگنسک (Turukhansk) محکوم میشه

این منطقه به این دلیل انتخاب شده بود که نزدیک قطب بود

طبعیت اون منطقه، فرار رو حتی برای استالین هم غیر ممکن میکرد

تمام ماجرای مهمونی بالماسکه یه تله بوده

 در حقیقت رومن مالینوفسکی (Roman Malinovsky) جاسوس آکرانا بوده

برای سه سال اون نه تنها از رفقاش جاسوسی میکرده بلکه رتبه های بالایی در میان بولشویک ها در این حین به دست آورده بوده

یه جاسوس دو جانبه ماهر

اون حتی برای مجلس دوما هم انتخاب شده بود

با استناد به تاریخدان سایمون سیبگ مونته فیوری (Simon Sebag Montefiore)، ماجرای مالینوفسکی باعث شد که استالین و رفقاش به شکلی وسواس گونه به پارانویا دچار بشن

استالین هرگز فراموش نکرد که کسی که بهش اعتماد کرده بود، برادری که با هم علیه بورژوازی جنگیده بودن، یه خائن بود

همین که بقیه رهبرای انقلاب، در داخل و خارج به فعالیتهاشون ادامه میدادن، استالین از سیبری جون سالم بدر برد

به شکل عجیبی این سالها شادترین خاطرات استالین رو ساختن

بعدها اون از خاطرات شکارش در اون منطقه میگه

مثل یه شکارچی تنها در غرب

یا سامورایی تنها در شرق

با شروع جنگ جهانی اول تقریبا تمامی انقلابیون به خارج از کشور تبعید شدن

استالین در شمال بود

لنین، در سوییس بود

و تراتسکی در اروپا سرگردون بود

مردم روسیه به شدت از جنگ جهانی اول بیزار بودن

برای سه سال اونا به شدت از آلمان ها زجر کشیده بودن

تب ضد جنگ به سرعت شیوع پیدا میکرد

در ۱۹۱۷، بشکه باروت آتش گرفت

در دوم مارس، تلگرافی رسید که میگفت همه تبعیدی ها آزاد شدن

چند ساعت بعد، استالین دلیلشو فهمید

بعد از تظاهرات عظیم در پتروگراد، تزار نیکولای دوم تاج و تخت رو رها کرده بود

سلطنت رومانف تموم شده بود، انقلاب، شروع شده بود

۱۹۷۱، بی شک پر آشوب ترین سال در تاریخ روسیه ست

از فوریه تا اکتبر، سردرگمی در مورد حکومت آینده روسیه وجود داشت

یه دولت موقت وجود داشت که از همون ابتدا به دلایل مختلف سیاسی نفرین شده بود

بولشویک ها در جنگ مدام بودن چون در اقلیت بودن

اونا نه تنها باید با منشویک ها میجنگیدن، بلکه با لیبرال ها محافظه کارا و بقیه سوسیالیست های کمتر تندرو

که همه اینا در سیاست روسیه دخیل بودن

اما این باعث نشد که دست از تلاش بردارن

در بهار و تابستان ۱۹۱۷، لنین در حال رفت و برگشت به روسیه بود

و بولشویک ها رو تحریک میکرد که دولت موقت رو سرنگون کنن

در این زمان، استالین کنترل جریده پراودا رو دوباره به دست میگیره

و مجددا شروع کرد که مقاله بنویسه و بروشور چاپ کنه

در غیاب لنین، برای مدتی استالین برای مدت کوتاهی رهبر بالفعل بولشویک ها بود

این اولین فرصتش برای سخنرانی عمومی بود

و ثابت کرد که اون یه سخنران عمومی نبود

برخلاف موسیلینی یا هیتلر، استالین هرگز نتونست که توده مردم رو با سخنرانی تهییج کنه

در این مورد اما نورافکن روی تراتسکی بود

برای هشت ماه، این سه رهبر و بقیه بولشویک ها جنگیدن که کنترل روسیه رو به دستشون بگیرن

هم با دیپلماسی و هم با خشونت

سوال دیگه این نبود که آیا یه شورش مسلحانه لازمه یا نیست

سوال این بود که چه زمانی انجام بشه

در انتهای ماه آگوست، به بولشویک ها کمک شد

به شکل یه کودتای نظامی شکست خورده

یه ژنرال سابق ارتش سلطنتی قصد سرنگون کردن دولت موقت رو داشت

که موفق نشد

و باعث بی اعتمادی مردم شد

و بسیاریشون به بولشویک ها متمایل شدن

شانس به لنین رو کرد

و اون نمیخواست که به هدرش بده

در اکتبر اون مخفیانه به پتروگراد برگشت و چند روز رو صرف این کرد که کمیته مرکزی رو قانع کنه که حمله نظامی رو تایید کنن

اون با یه رای گیری بین اعضا با ده رای موافق در مقابل دو رای مخالف، حرفش رو به کرسی نشوند

در همون زمانی که مذاکره برای حمله نظامی بین بولشویک ها جریان داشت، در ۲۴ اکتبر، دولت موقت به دفتر مطبوعاتی استالین حمله کردن و همه چیز رو خرد و خاکشیر کردن

به محض شنیدن این خبر، کمیته مرکزی بلافاصله شروع به تخصیص وظایف برای انقلاب کرد

در همین زمان، استالین توی چاپخونه پیگیر ادامه چاپ جریده ش بود

بقه کمیته در حال سازماندهی حمله، بدون اون بودن

تراتسکی بعدا از غیاب استالین در سازماندهی برای کمرنگ نشون دادن نقشش در انقلاب اکتبر استفاده کرد و ادعا کرد که استالسن این موقعیت رو از دست داده

درسته

اون همراه سربازا در ۲۵ اکتبر نبود وقتی که بانک، تلفنخونه، اداره پست یا پلها رو میگرفتن

اما اون همراه لنین و تراتسکی در زمان تشکیل دولت جدید بود

به لطف اقداماتش در مورد ملی گرایی، لنین اون رو به عنوان کمیسار خلق در امور ملیت ها منصوب کرد

در ۲۶ اکتبر، کاخ زمستونی، محل اقامت سابق خاندان رومانف و محل استقرار دولت موقت، مورد حمله گارد سرخ بولشویک ها قرار گرفت

اون شب لنین به شکل یه قهرمان وارد کنگره تازه تاسیس شوروی شد. اون نوید این رو داد که زمان ایجاد ساختار سوسیالیست فرا رسیده

در همون روز اسامی اعضای دولت جدید شوروی خونده شد که اسم ژوزف استالین هم بین اونا بود

در اون زمون اسمش برای عموم مردم شناخته شده نبود

اما در کمتر از یک دهه، همه دنیا بیش از حد با اسم ژوزف استالین آشنا میشن

در ادامه شاهد جنگ میان استالین و تراتسکی هستیم

در اکتبر ۱۹۱۷، بولشویک ها دولت موقت رو سرنگون کردن

ژوزف استالین ۳۸ ساله در حالیکه در عموم مردم شناخته شده نبود، نقش حیاتی در انقلاب بازی کرده بود

و وقتی زمان تشکیل دولت جدید رسیده بود، اون به عنوان کمسیار خلق در امر ملیت ها منصوب شده بود

در ماه های ابتدایی جمهوری شوروی جدید، استالین شونه به شونه لنین و تراتسکی کار میکرد

اون سه نفر یه مثلث قدرت ساخته بودن

با استناد به یکی از دستیاران ارشد استالین، لنین حتی بک روز هم بدون استالین در قدرت دووم نمی آورد

اما استالین و تراتسکی هرگز با هم کنار نیومدن

استالین از همون لحظه که تراتسکی رو دیده بود ازش بدش اومده بود

و تراتسکی چیز زیادی در مورد استالین نمیدونست

حالا که مجبور بودن که با هم کار کنن

صحنه آماده جنگ تراتسکی روشنفکر و استالین زورگیر بود

اولین جنگ در زمان جنگ داخلی روسیه اتفاق افتاد

بعد از غصب قدرت توسط بولوشیک ها، گروه های غیر سوسویالیست دور هم جمع شدن تا انقلاب کنن

وظیفه تراتسکی به عنوان کمیسار جنگ، ختم این غائله بود

اما در بهار ۱۹۱۸، لنین به استالین دستور داد که یه لشکر به شهر ساریتسن (Tsaritsyn) بفرسته

این شهر یه نقطه کلیدی تامین آذوقه برای بولشویک ها بود

استالین در این عملیات موفق شد

حالا که اعتماد به نفسش بیشتر شده بود، شروع کرد به ابراز عقیده با صدای بلند و انتقاد از روشی که تراتسکی ارتش سرخ رو رهبری میکرد

در حقیقت استالین از اینکه تراتسکی، ژنرال های نظامی زمون تزار رو برای استفاده از تجربه شون به کار گرفته بود، متنفر بود

اون وسواس بیمارگونه ای در از بین برده باقی مونده های حکومت تزار داشت

در یه مورد اون اجازه داد که تعدادی شون در یه قایق در رودخونه ولگا، غرق بشن

تراتسکی بدجور عصبانی میشه و درخواست میکنه که لنین، استالین رو به عنوان تنبیه از پستش فرا بخونه

و لنین این کارو کرد

استالین در حالی به مسکو برگشت که عهد گرئه بود که هرگز کاری که تراتسکی کرد رو فراموش نکنه

و با وجود اینکه براش دردناک بود که لنین طرف دشمنش رو گرفته، یه وجه روشن هم وجود داشت

لنین به شکل روشن بی رحمی استالین رو ستوده بود

فقط مشکلش این بود که این بی رحمی در مورد آدمایی که متحدشون بودن انجام شده بود

حتی بعد از این ماجرا هم استالین به ندرت در نبرد پیروزی به دست آورد هرچند خودش رو یه مرد نظامی میدونست

یکی از بزرگترین اشتباهاتش در آگوست ۱۹۲۰ اتفاق افتاد

زمانی که شوروی تصمیم گرفته که سوسیالیست رو در کشورهای همسایه منتشر کنه

اونا در لهستان با مقاومت سنگینی مواجه شدن

به استالین دستور داده شد که نیروهاشو به عنوان پشتیبان برای اشغال ورشو بفرسته

اون از دستور سرپیچی کرد و ورشو در تملک لهستان باقی موند

هم لنین و هم تراتسکی، استالین رو مسوول شکست در لهستان میدونستن

استالین میدونست که باید این وضعیت رو تغییر بده

سال ۱۹۲۱، سال اون بود

و تغییری که میخواست خیلی زودتر از چیزی که فکر میکرد اتفاق افتاد

در فوریه و مارس ۱۹۲۱، استالین یه حمله موفق به وطنش گرجستان انجام داد

ارتش سرخ مقاومت اونا در یک حمله سریع در هم شکست و اون منطقه رو به جمهوری شوروی اضافه کرد

ماه بعد که استالین به کنگره دهم شوروی میرفت، اعتماد به نفسش به شدت افزایش پیدا کرده بود

مست غرور از اون پیروزی میدونست که عملکردش میتونه توجه مثبت لنین رو دوباره جلب کنه

اولین مورد در دستور کار کنگره، سیاست اقتصادی جدید لنین بود

جنگ داخلی روسیه، یه بحران شدید اقتصادی در جمهوری شوروی به وجود آورده بود

برای نجات اقتصاد، لنین سیاست های اقتصادی متضادش رو ارائه کرد

به شکل خلاصه NEP، تا اندازه ای، نوعی از سرمایه داری رو برمیگردوند به این شکل که تجارت آزاد رو برای اینکه اقتصاد بتونه یه جهش سریع کنه، اجازه میداد

لنین این جوری توجیه کرد که این کار موقتیه

بولشویک های تندرو مخالف بودن

تراتسکی یکی از مخالفای این طرح بود که مخالفتش رو با صدای بلند اعلام کرد

با وجود اینکه استالین در واقع مخالف این طرح بود اما از تصمیم لنین حمایت کرد و طرف لنین ایستاد

حمایت استالین از چنین مسائلی، اثر دراز مدت تری از چیزی که فکر میکرد داشت

وقتی زمان انتخاب مجدد اعضای کمیته مرکزی بود، تعدادی از طرفداری تراتسکی تمایلی برای حضور دوباره در انتخابات نداشتن و بجاش استالین اونا رو با طرفداری خودش جایگزین کرد

لنینی که در حزب رو یکدست میخواست، خودش باعث شد که حزب دو شقه بشه

طرفداری استالین (استالینیستی) و طرفداری تراتسکی (تراتسکیستی)

استالینیتی و تراتسکیتی

و وقتی کفه ترازو به سمتش چربید، استالین خودش رو نفر بعدی لنین در راس قدرت پوزیشن کرد

در ابتدای ۱۹۲۲، لنین متوجه شد که آفتاب لب بومه

وضعیت سلامتش داشت افول میکرد و با حجم کاری که انجام میداد کمکی به خودش نمیکرد

خیلی ها حدس میزدن که جانشینش تزاتسکی خواهد بود

اما در سالهای پس از انقلاب، استالین بازی سیاست رو یاد گرفته بود

با استناد به تاریخدان استفان کاتکین (Stephen Kotkin)، استالین اثر سیاسی ماهرانه ای داشت

اون اسم آدمها، وقایع زندگیشون رو به خوبی به خاطر می آورد و اونا رو با آشناییش، دغدغه ها  و توجه،  مستقل از اینکه کجای سلسله مراتب قدرت بودن، تحت تاثیر قرار میداد

اون یه آدم مردمی بود

هرچقدر که بسیاری معتقدن که لنین هرگز نمیخواست که استالین جاشو بگیره، سلسله اتفاقاتی که پیش رفته بر خلاف این ایده س

در ۲۲ آوریل ۱۹۲۲، لنین، استالین رو به عنوان دبیر کل حزب کمونیست انتخاب کرد

حالا که استالین در راس حزب بود، استالین میتونیست دست به انتصاب بزنه و متحدای خودشو وارد حزب کنه

همین هم در نهایت باعث شد که روی دولت برای پذیرش خواسته های استالین فشار وجود داشته باشه

تنها هفت هفته بعد از دبیر کلی استالین، لنین دچار یه سکته وسیع شد

استالین، لنین رو بیشتر از هر کس دیگه ای میدید

موقعیت تازه استالین و بیماری لنین باعث یه رابطه قوی بین اونا شد

این دو نفر اما در مورد مساله قفقاز با هم اختلاف نظر داشتن

لنین میخواست که گرجستان، ارمنستان و آذربایجان، موجودیت نیمه مستقل داشته باشن

اما استالین میخواست که کاملا به مسکو پاسخگو باشن

در نهایت استالین برنده شد

در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲، اتحاد جماهیرسوسیالیست شوروی اعلام موجودیت کرد

به طور رسمی همه ایالت ها قدرت مساوی در دولت مرکزی جدید داشتن اما در حقیقت چون در روسیه همه تصمیمات توسط پولیت بورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست) گرفته میشد، همه قدرت در ید دبیر کل حزب، یعنی استالین بود

در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴، ولادمیر لنین به کما رفت و مرد

تراتسکی، کمینیف و زنوویف، ان سه نفری سالهای بیشتری رو با لنین گذرونده بودن، همه شون معتقد بودن که جانشین برحق لنینن

با وجود اینکه استالین در راس حزب بود، هیچ کودومشون باور نمیکردن که استالین بتونه این کارو انجام بده

اما استاالین بیشتر از بقیه در حزب طرفدار داشت و اون متحدای خودش رو در پست های کلیدی گذاشته بود

در کنگره سی ام حزب، در ماه می ۱۹۲۴ مساله رهبری هنوز بحث داغ بود

در یک دیدار مخفی طی مجمع، رهبرای یه حزب یه نامه از رهبر تازه گذشته شون دریافت کردن

با وجود اینکه اصالت این نامه که از طرف لنین بوده یا نه هرگز بررسی نشده، این یه ضربه جدی به استالین بود

بر طبق نامه لنین، رفیق استالین که دبیر کل حزب شده است، قدرت بی حد و مرزی رو در دستانش جمع کرده و من مطمئن نیستم که همیشه بتونه احتیاط لازم رو در استفاده از این قدرت به کار ببره

و استالین بسیار گستاخه و این مشکل اخلاقی ممکنه مشکلی در روابط بین کمونیست ها به وجود نیاره اما در مقام دبیر کل حزب، غیر قابل قبوله.

به همین دلیل من پیشنهاد میکنم که استالین رو حذف کنید

استالین نمیتونست اجازه بده که این آخر راهش باشه نه حالا که قدرت این همه بهش نزدیک بود

در نتیجه در یک ژست دراماتیک گرفت و استعفاشو به عنوان دبیر کل تقدیم حزب کرد

همچنین قول داد که به نصیحت لنین دل بده و اطمینان داد که هرگز از قدرت سو استفاده نمیکنه

اشک تمساح موثر واقع شد

استالین دوباره به عنوان دبیر کل حزب انتخاب شد

تنها کسی که الان سر راهش بود، لیان تراتسکی بود

که حل کردنش تقریبا آب خوردن بود

در نوامبر ۱۹۲۷، استالین تراتسکی رو به همراه دو تا متحدش کمینیف و زنوویف از حزب اخراج کرد

یک ماه بعد از پانزدهمین کنگره حزب، استالین گفت که اگر الان بعضی از رهبران از مسیر انقلاب بیرون می افتن و نمیخوان که محکم در این مسیر بشینن در نتیجه هیج جای تعجبی در مورد کسایی که بیرون می افتن وجود نداره

و این رویه، مسیر اوناست

سخنرانی استالین با تشویق های بسیار زیادی مواجه شد

بیشتر از هزار و ششصد نماینده به احترامش ایستادن و این نشونه پایان شاخه مخالف به رهبری تراتسکی بود

تراتسکی شخصا هرگز تسلیم نشد

اون به مخالفت با استالین حتی در تبعید هم ادامه داد

اول در قزاقستان بعد ترکیه و در نهایت در مکزیک

اون بقیه عمرش رو به  تقبیح کردن مردی که قبرکن انقلاب  مینامدش، گذروند

اما استالین فقط بهش میخندید

مرد فقیر و بیمار گرجی الان رهبر بزرگترین کشور دنیا بود

و برای اینکه قدرتش رو محکم بچسبه، قرار بود که میلیون ها نفر جونشون رو از دست بدن

هفته آینده از حکومت وحشتبار استالین در راه تبدیل روسیه به ابر قدرت دنیا میگم

پادکست دو میم را در کست باکس بشنوید

پادکست دو میم را در گوگل پادکست بشنوید

پادکست دو میم را در اپل پادکست بشنوید

پادکست دو میم را در اسپاتیفای بشنوید

اگر قصه های دو میم رو دوست دارید، اونو به دوستاتون هم معرفی کنین

پادکست دو میم و همه قصه هایی که تا الان براتون تعریف کردم در تمامی اپلیکشن های پادگیر اندروید و آی او اس و همچنین پلتفرم های ناملیک، شنوتو و تهران پادکست با همین نام در دسترسه

فقط یادتون نره بین کلمه دو و میم یه فاصله بزنید

صفحات شبکه های مجازی ش رو هم با سرچ همین اسم پیدا میکنید، محق دات آی آر هم که یادتونه

فقط تو اسپاتیفای باید مهسا محق سرچ کنید، دلیلشم نمیدونم

تا هفته آینده مراقب خودتون باشد

اپیزود سیزدهم: ژورف استالین, دزد آهنین بولشویک‌ها – قسمت اول + متن

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.