دیروز، بعد از یه پیادهروی طولانی دیگه وقت ناهار بود
تو خیابون سرهنگ سخایی بودم و دانشگاه هنر رو رد کرده بودم که چشمم به یه کافه افتاد و به نظرم جالب اومد
فضا و چیدمان و موزیک رو دوست داشتم
یه مبل بزرگ از این دسته بلندا پیدا کردم و لمیدم و شروع کردم کتاب خوندن تا سفارشم برسه
راستش غذامو اصلا دوست نداشتم، بال دودی مزه ماهی و پیاز میداد و چند تا تیکه از پیازهایی که توش مرینت شده بود هم بهش چسبیده بود
سالاد رو با کاهو رسمی درست کرده بود که خیلی خوشم اومد ولی برگای زمخت رو هم استفاده کرده بود که مزه تلخی به سالاد داده بود
ولی حال خوبم با غذای بد خراب نشد، با فراغ بال غذا خوردم و کتاب خوندم و از موسیقی لذت بردم
تصمیم داشتم کیک و قهوه هم سفارش بدم که از یکی از گارسونا تذکر حجاب گرفتم!
در نتیجه کاسه کوزهمو جمع کردم و رفتم ادامه پیاده روی
اسم کافه، کافه کتاب هنره، فضاش خوبه، قیمتاش متوسطه و شاید بقیه غذاهاش خوب باشه