تا حالا، اولین نفر وارد سال سینما نشده بودم!
سردرد لعنتی یک روز است که رهایم نمی کند و حالا از همه ی روز شدیدتر شده، پیشانی و حدقه ی چشمهایم هم درد می کنند
اما می دانم، فیلم که شروع شود، فراموشش می کنم
تیتراژ فیلم، در عین سادگی، بسیار زیبا است و هم زمان با این که به دل می نشیند، خبر می دهد که قرار است فیلمی سرد و تلخ ببینید
داستان «هیچ کجا، هیچکس»، غیر خطی پیش میرود، همانگونه که دوست دارم که فیلم درهم باشد و همیشه مرا به انتظار داده ای نگه دارد
در نهایت اما خیلی به دلم نمی نشیند، مجموعه ی قطعات کنار هم را خیلی دوست نداشتم
نه اینکه فیلم خوبی نباشد اما چندان اسیرم نکرد
خواندم که فیلم های قبلی این کارگردان «زهر عسل» بوده و «صحنه ی جرم، ورود ممنوع»، بوده است. اولی را ندیده ام و دومی را سال ها پیش به اعتبار حضور «حمید فرخ نژاد» که بی سر و ته بود و حوصله سر بر!
این فیلم جدا از اینکه فیلم خوبی است، نسبت به دوتای قبلی، معجزه ایست در کارنامه ی کارگردانش
فیلم که تمام شد، سرددردم هم برگشت اما نه به شدت قبل؛ تماشای فیلم را نیز به فهرست مسکن ها شاید هم مخدرها اضافه کنید!