امروز گشت دوم دهلی ست…
قرار است برویم معبد آکشاردام، بزرگترین معبد هندوها در جهان.
این گشت جزء تور نیست اما نفری ۳۰ دلار می دهیم تا تور، ما را ببرد. موسی قرار است ساعت ۱۲ بیاید دنبال ما و ما هم دیگر نمی رویم Ambiance Mall که بسیار نزدیک هتل Country Inn است و بسیار شیک و پیک. موسی با یک ساعت تاخیر می آید و راننده بنزین هم نزده است! خدای من، بی برنامگی هندی ها آدم را دیوانه می کند. تقریبا دو ساعت طول می کشد تا به هتل Premier Inn می رسیم. راننده در نصف مسیر یک کامیون رو با آمبولانس اشتباه گرفته بود و از پشت آن تکان نمی خورد با سرعت حداکتر ۳۵!
ساعت از۳ گذشته که به آکشاردام می رسیم. بازرسی در ورودی اینجا از فرودگاه دقیق تر است. راستی یادم رفته بود بگویم که بعد از حمله تروریستی که چند سال پیش به یک هتل در هند شد، در ورودی تمامی مراکز خرید و هتل ها، هم خودتان از گیت مخصوص رد می شوید و هم کیف و تمام اثاثیه تان از ایکس ری!
اینجا برای خود یک شهر است؛ می توانید یک روز کامل در آکشاردام پرسه زنید. دوربین و حتی موبایل در این مکان ممنوع است و عکسی ندارم برای مصورسازی به جز عکسی که عکاس همان جا با معبد اصلی از ما گرفته است (آکشاردام را گوگل کنید، عکس های زیبایی می یابید).
در اینجا نمایشی می بینیم که هر تکه اش در یک سالن جداگانه است با عروسک هایی که روبات هستند و حرف می زنند و حرکت می کنند. این نمایش، قصه ی زندگی فردی است به نام «سوامی نارا» یا چیزی شبیه آن. قصه ی این آدم در نوع خود بی نظیر است!
نمی دانم همه ی هندو ها یا دسته ای از آنها معتقدند که وقتی مشکلات و فساد در زمین زیاد شود، خدا به شکل یک انسان متولد می شود و پس از تدبیر امور، مثل همه ی آدم ها پیر می شود و از دنیا می رود. می گویند تا به حال چهار میلیون (؟؟؟) بار خدا به این شکل در هند ظهور کرده است!
بلافاصله دو سوال در ذهن من پدید می آید:
وقتی خدا به شکل انسان زاده می شود، آیا هنوز هم در بارگاهش هست که امور بقیه ی دنیا را تدبیر کند یا اینکه همه جا غیر از هند به امان خود رها می شود؟!!
آیا از این انسان های خدایی در جای دیگری از دنیا غیر از هند هم متولد می شوند؟!!
بگذریم، شناختن این مردم و باورهاشان کار سختی است…
برنامه ی بعدی، قایق سواری است. یک غار مصنوعی ساخته اند شبیه غار علی صدر که در آب است. شما سوار قایق می شوید و در دوسویتان، تاریخ هند از آدم ابوالبشر تا امروز با عروسک ها و دکور مجلل به همراه توضیحات انگلیسی روایت می شود. ادعا می کنند که هزار سال (؟؟؟) قبل از نیوتون گرانش زمین را کشف کرده بودند و اتم را خیلی قبل از کاشف آن و نمی دانم کی، هواپیما را اختراع کرده بودند؛ لئوناردو داوینچی و برادران رایت و نیوتون و همه ی دانشمندان نیز متوهمان یا سارقان علمی یی بیش نبودند!
برنامه ی بعدی، رقص آب و نور است که سعی دارد فناپذیری عناصر اربعه و آفرینش انسان را نشان دهد. بازی آب و نور بسیار بسیار زیبا و با شکوه است. فواره ها در داخل یک استخر بزرگ که اگر اشتباه نکنم، هشت استخر کوچکتر (به تعداد عدد مقدس هندوها) در چهار گوشه ی آن است، تعبیه شده اند. وسعت استخر و سکوهای اطراف آن، شکوه و جلال فراوانی به آن می دهد.
پس از رقص آب و نور به سمت معبد اصلی مجموعه می رویم. تراش سنگ ها و زینت سقف ها و معماری معبد و طلاکاری آن بسیار مجلل و چشم نواز است اما در من هیچ حس تقدسی بر نمی انگیزد. بت ها و صندوق های صدقه ای که از طلای ناب هستند، تنها خشم من را برمی انگیزد. خشم به ملتی که می گذارند این همه احمق فرض شوند و این همه در فقر و فلاکت نگه داشته شوند تا عده ای بیشتر نصیب برند….
در داخل معبد، سوامی نارا در مرکز است و در اطراف، ویترین هایی شامل خدایان دیگری هم وجود دارند. رام و سیتا را می شناسم. از آنجا که انسان میمون نما در کنارشان است. قصه شان را راحل قبلا گفت است. سیتا همسر رام بیمار بوده و رام به انسان میمون نما ماموریت می دهد که گیاه خاصی که درمان سیتا بوده را از کوه بیاورد. انسان میمون نما در کوه، فراموش می کند که کدام گیاه بوده، همه ی کوه را کف دستش برای رام می آورد تا رام، خود برگزیند! از این روست که انسان میمون نما، قدر و منزلت فراوانی در فرهنگ هندوستان دارد!
با آکشاردام عکسی به یادگار می گیریم و با عبور از حیاط بزرگی که به شکل گل نیلوفر و بسیار بسیار زیباست، راهی رستوران و فروشگاه های مجموعه می شویم. همه چیز اینجا بسیار ارزان است از خوراکی گرفته تا جواهرات بدلی و عود و همه جا پر از کتاب ها و سی دی های زندگی سوامی نارا! ارزانی اش هم به نظرم بی دلیل نیست، تبلیغ است برای پیروان فرقه و البته خیلی بیشتر از قیمت آن قبلا از همین مردم فقیر گرفته شده است.
گشت ما در آکشاردام تمام می شود. مکان با عظمت و زیبایی که هفت سال است که به بهره برداری رسیده و هندی ها ادعا می کنند ظرف ۵ سال و با همکاری هفت هزار نفر هنرمند ساخته اند. آن همه تراش سنگ آن هم با دست در این زمان کوتاه، غیر قابل باور برای ذهن یک ایرانیست، شاید هندی ها می توانند! بالاخره ۴ میلیون با خدا در اینجا حلول کرده است!
موسی امشب قضیه ی حمار را رعایت می کند و اول، مسافران Country Inn را می رساند. سر راه جلوی Ambiance Mall پیاده می شویم. مغازه ها اما همه در حال تعطیلی اند. این همه اگر موسی بدقولی نکرده بود، شاید بالاخره ما به وصال خرید کردن هم می رسیدیم و سفرمان از هر نظر تکمیل می شد.
ادامه دارد…