قبلا هم چند بار «کافه دنج» رفته بودم، نزدیک خانه ای بود که با صدف و نَوین روزگار شادی را گذاراندیم و من هنوز آن کوچه و محله را خیلی زیاد دوست دارم
باز هم کلاس ِ طولانی پنج شنبه ها و ناهار با عجله ی قبل از آن؛ که می شود بعد از کلاس قبلی! که قبلی در سعادت آباد و دومی، در خیابان قدس، نبش فردانش است و تازه اول صبحش سر کار هم رفته ام؛ طیر الارض می کنم من در این روز!
از کافه دنج می گفتم که خیلی بزرگ نیست اما دنج و آرام است البته اگر شانس بیاورید و هیچکسی تدخین نکند!
قهوه و آب میموه ی طبیعی و بستی اش که قبلا امتحان پس داده بودند؛ ساندویچ هایش هم خوب است هرچند ساندویچ مرغ را توصیه نمی کنم؛ مخلوطی از مرغ آب پر نسبتا چرب به همراه تکه های ژامبون مرغ که هم بی مزه بود و هم نسبتا چرب!
البته انگار اسنک هایش خیلی طرفدار دارند
زیر میزهای شیشه ای کافه، یک یا چند دفترچه ی خاطرات گذاشته شده؛ تا غذا آماده شود، خاطره نگاری بسیار فرمودیم و همچنین کامنت بسیار بر نوشته ها و خاطرات دیگران!
بسیار تجربه ی لذت بخشی بود و کلی سر ذوق آمدیم!
امتحان کنید، شاید شما هم دوست داشتید
آدرس: خیابان انقلاب، ابتدای خیابان وصال، کمی بعد از کانون زبان ایران
دیوار ها و دکورش سفید و سیاه و پرده های سرخابی دارد و به تازگی یک مجسمه ی فیل چوبی در ویترین سمت راستش جا خوش کرده؛ معمولا هرچه در ویترین می گذار چوبیست! یک تخته سیاد که رویش نوشته «دنج» و کلمه ی بیچاره با یک عالمه علامت سوال احاطه شده، هم بیرون در ورودی است!