عاشورا یک بار اتفاق افتاده و تنها به یک شکل اما هر قوم و فرهنگی به شیوه ای خاص، یادش را زنده نگه می دارند.
یکی از زیاترین و شاید هم دقیقا زیباترین روایت از عاشورا، فیلم سینمایی «روز واقعه» باشد. خوشبختانه انقدر در تلوزیون تکرار شده که اگر دیالوگ هایش را از حفظ نباشید، حتما یک بار دیده اید…
تقابل تمام صفات زیبای انسانی؛ عشق و احساس، سنت، وظیفه، ندای وجدان، الهام، شور حسین و..، همه با هم در ذهن جوان ِ عاشق ِ نصرانی ِ تازه مسلمان شده…
و تعصبی که پسر نصرانی، پدر راحله و سخت تر از همه، راحله، به کناری می نهند
شجاعت کنار نهادن سنت های آمیخته به تعصب (که کم نیستند در همه ی ابعاد زندگی مان) بسیار بیشتر از شجاعت جنگیدن است و این پیام عاشوراست که حسین و زینب هر دو سنت شکنند…
مردم شهر ما، اما جنبه ی دیگری از عاشورا را زنده نگه می دارند؛ امام حسین مراسم عزاداری نداشت و ایین ویژه ای برای خاکسپاری…
در شهر ما کسی که از دنیا می رود، با شکوه و احترام بدرقه می شود، این ویژگی در در عزاداری عاشورای شهر ما به شکل مراسمی موسوم به «نخل برداری» (که در گویش خودمان به جای «خ»، «ق»می گوییم) بروز می یابد.
نخل مذکور، سازه ی چوبی بزرگیست به شکل برگ، شاید هم شبیه نخل است یا چوبش از درخت نخل است، نمی دانم…
نخل را بعضی محله ها سیاه پوش و بعضی آیینه بندان می کردند آن هم آیینه سنگی.
ده ها یا صدها نفر زیر نخل می روند، بلندش می کنند و چندین دور، دور ِ میدان اصلی ِ شهر می چرخانند، یک نفر هم در بالاترین نقطه اش می نشیند و اذان می گوید.
البته دیگر در شهرِ یزد مرسوم نیست، نخل های چوبی، یکه و تنها در میدان های بافت سنتی شهر مانده اند. اما این مراسم هنوز در شهرستان های اطراف، برگزار می شود. شخصا این مراسم را یک بار در تفت که یکی از مذهبی ترین شهرستان های استان یزد است، دیده ام.
نخل را نمادی از تابوت امام حسین می دانند و نخل برداری مراسمی سمبولیک به جای مراسم خاکسپاری امام حسین است که ۱۴ قرن پیش، برگزار نشده است.
می گویند که نخل اما پیشینه ای دیرینه دارد؛ زمانی تعدادی از مردم، تنه ی درخت بزرگی را دسته جمعی بر در ِ خانه ی حاکم کوبیدند تا بشکنند دری را که ظالمی را در آن سویش پنهان کرده است؛ نوعی نماد اتحاد و ظلم ستیزی که پیام دیگریست از عاشورا.
پی نوشت: شخصیتی شجاع و آنچه مردان شیرزن می خوانند، شبیه راحل ی فیلم روز واقعه در کتاب «کیمیاگر» اثر «پائلو کوئلو» وجود دارد که اگر اشتباه نکنم آن دختر هم عرب است و صحرانشین.
بسیار عالی بود !
من یادم نمیره مراسمی که در شهرهای اطراف برگزار میشد و گاهی میرفتیم میدیدیم !
سلام . من دو سه بار یزد آمده ام و خیلی برایم جای قشنگی است با اینکه طبیعت ندارد ( مثل سمنان ما) ولی یک حالت خاصی دارد که آدم در آن احساس آرامش می کند . حتی وقتی عجله دارد!
و اما نخل آن که به نوعی سمبل عزاداری عاشوراست . دیده ام اش. اما نه در محرم . سخن کوتاه التماس دعا