شاهنامه آخرش خوش نیست…

 

درست لحظه ای که تمام قصه های داستان به یک آخر خوش نزدیک می شوند، فاجعه ای به بار می آید؛ فاجعه ای که تلخی را تا ابد در کام همه ی کاراکتر ها خواهد نشاند
فاجعه را همان کسی می سازد که همه را به پایان خوش رساندهاما انگار همیشه داستان ها یک فاجعه یا یک قربانی می خواهند تا فیلم هندی نشده باشند…
فیلمی که قهرمانش در در لحظه ی گره گشایی از بین می برد خودش را،  فیلمی می شود که ساعت ها ذهنت را مشغول می کند که چرا، تا مدتی به یادت می ماند، احتمالا در موردش با کسی صحبت خواهی کرد یا چند خطی در موردش می نگاری، اما پایان خوب هرچند لبخند بر لبت می آورد اما در ذهنت ماندگار نمی شود…
همه ی این سطور به بهانه ی فیلم Remember Me که فکر می کردم یک عاشقانه ی آرام در ژانر MBC MAX است اما نبود، نگاشته شد!
فیلم، منگ و مات است و با ریتم نسبتا کند؛ شخصیت ها خیلی اجازه ی شناخته شدن به تماشاگر نمی دهند و تنها از دور میبینیشان و هاله ای از آنها را درک می کنی و همه اسیر نتوانستن هستند، ناتوانی در ابراز آنچه حس می کنند و ناتوان در شناساندن خویش، انگار تنها کارولینِ کوچک است که حرفش را می زند…
کودک فهیم هم ناتوان است از گفتن اینکه چرا ولی فیلم را دوست داشته است…

2 Replies to “شاهنامه آخرش خوش نیست…”

  1. انگیزه خوبی شدی واسه دیدن این فیلم

  2. i’ve already watched that movie. and i feel the same way about it. it gives u a couple of days being in yourself, thinking baout the characters and everything else in the movie. i love it too.
    thnks for the post

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.