فهرست بستن

درباره صاحب این وب سایت!!

در یکی از گرم ترین روزهای مرداد ، در قلب کویر زاده شدم. جایی که پس کوچه هایش تاریخ را به خاطر دارند و هوایش، هوای ایران باستان است.

زادگاهم، مسکنم بود تا ۱۸ سالگی، که به قصد ادامه تحصیل روانه نصف جهان گشتم.

چهار سال در نصف جهان و سه سال ادامه اش در شهرآهن و دود بودم. هم اکنون فارغ التحصیل کارشناسی ارشد، مهندسی پزشکی و مشغول به کار در یک شرکت طراحی و پیاده سازی سیستم های نرم افزاری هستم. قبل از آن نیز، دو سالی را به ویرایش مقالات علمی مهندسی پزشکی در ماهنامه تخصصی این رشته گذرانده بودم.

کتاب خواندن را از زمانی شروع کردم که حروف برایم بیگانه بود، مادرم می خواند و من از بر می کردم…

شیفته ادبیات کلاسیک ایران و در کنارش طرفدار سرسخت بانو سیمین دانشورهستم. ادبیات فرانسه و امریکای لاتین را دوست دارم و از همه بیشتر بالزاک و مارکز را.

مدتی است که بیشتر، داستان های ایرانی می خوانم و نگرانم که زمان زیستنم کفاف خواندنی ها نیست.

قلم را مقدس می دارم، چراکه پروردگارم به آن سوگند یاد کرده است…

و می نویسم تا روایت کنم، خودم را؛ غم ها، شادی ها، روزمرگی ها، دلبستگی ها، ترس ها و امیدهایم را… می نویسم تا روایت کنم، اطرافیانم را؛ کوچک و بزرگ، دور و نزدیک…

باشد که در این میانه، روایتگر امینی باشم و دیگران هم در قصه هایم شریک باشند.

12 Comments

  1. بازتاب:۰۲۱ » بایگانی وب‌نامه (وبلاگ) » شنبه روز خوبی بود!!

  2. بازتاب:دست نوشته‌های کودک فهیم » Blog Archive » آمار محق دات آی آر

  3. صداقت

    سری به کتابناک زده بودم و نظرات دوستان و از جمله شما را مرور می کردم؛به نویسندگان مورد علاقه اتان رسیدم؛بالزاک.تمامی خاطرات خوب نوجوانی به سراغ آمد حیاط خانه،بوی محبوبه شب در فضا و شب تفتیده ی تابستان های دهه شصت تهران و در دستانم باباگوریو.مارکس حق داشت اگر گفته است من جامعه پاریسی را از کتاب های بالزاک شناخته ام.پیروز باشد

  4. محمد مسعود

    سلام
    افتخاری برای یزد!!!!!!!!!!!!!
    پیروز و سربلند در سایه الطاف الهی و به امید موفقیت شما در کلیه مراحل زندگی
    یا حق

  5. هم ورودی!

    سگ کشی بعد از دانشگاه رفتنمون بود
    البته چون به نظر میاد خواستید ترتیبو رعایت کنید میگم وگرنه مهم خودشه نه زمانش!

  6. س.ک

    درود. به صورت کاملا اتفاقی و از راه ۰۲۱ با شما آشنا شدم. حدودا ۳ دقیقه پیش! به این نوشتار سر زدم و هنوز چیز زیادی نخوندم. از دیار خاک و خوشید یزد به شما درود می گم و امید شادی و پیروزی دارم. بدورد.

  7. اسماعیل

    ما پیغام دوست داشتن مان را با دود به هم می رسانیم. نمی دانم ان سو برای شما تکه چوبی هست یا نه!؟!؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیده ام.
    همینجوری. دارم شوپن گوش میدم که این سایت به چشمم خورد گفتم چیزی بنویسم. همین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.