خیلی وقت بود که میخواستم در مورد پری خانوم بنویسم، امروز که روز خیاطه بهانه خوبی شد
مادربزرگم قبل از وقتی که من توی این دنیا باشم، خیاط حرفهای بودن
مامانم هم خیاطی بلدن و وقتی بچه بودیم برای مهتا و من لباس میدوختن، اونم تو روزگاری که لباس متنوع و رنگی کم بود خصوصا برای بچه ها
ولی خیاطخونه، اون موقعها هنوز کسی نمیگفت مزون، برای من خیاطخونه پری خانوم بود
یه راهرو باریک و با شیب تند رو جلو جلوی مامان میرفتیم بالا و به دنیای پارچه های رنگارنگ و ژورنالهای لباس میرسیدیم
با پری خانوم و خانومای دیگهای که اونجا با هم کار میکردن، فامیل بودیم و خیاط خونه پری خانوم رفتن بیشتر یه معاشرت فامیلی بود
تا مامان و خانوما حرف میزدن، مهتا و من ژورنالها رو ورق میزدیم
نمیدونین برای دو تا دختر بچه اوایل دهه هفتاد، ژورنال لباس رنگی گلاسه پر از قیافه های خندون و خوشگل با لباسای رنگ وارنگ، چه گنجی بود
مامان میگفتن وقتی قرار نیست مدل برای دوختن انتخاب کنین، اونا رو الکی ورق نزنین، خراب میشن
ولی پری خانوم با صورت همیشه خندونشون میگفتن که اشکالی نداره
صورت همیشه خندونشون برای من با خیاطی گره خورده
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشن
روز خیاط مبارک
0