می خواهم با پدرم سخن بگویم…

در یکی از دوره های کلاس فرانسه، همکلاسی یی داشتم که همنامم بود و وبلاگ نویس
البته سطح فرانسه اش با من بسیار تفاوت داشت هم نوشتن و هم خواندن تقریبا فرانسه زبان بود نمی دانم فقط چرا همکلاسی شده بودیم!
اسم و توضیح وبلاگش را بسیار دست داشتنم:
«فرمول ساز: من در خانواده ای فرمول ساز به دنیا آمده ام و مهارت زیادی در ساخت فرمول دارم!
الان دیگه مطمئن نیستم که زندگی هیچ فرمولی داشته باشه با این وجود هنوز هم به طرز عمیقی علاقمندم که برای هر اتفاقی فرمولی پیدا کنم که جوابگوی سوالاتم باشه و الان توی زندگی کلی فرمول دارم که دوست دارم با دیگران نقد و بررسیشون کنم.»

این شد که شروع کردیم به خواندن پست هایش که به این ترانه از سلین دیون عزیز رسیدم؛ مهسا، ترجمه ی خواهرش را گذاشته بود که حتما عالیست اما چون می خواستم برای تمرین هم که شده این کار را خودم انجام بدهم، نخواندمش. جالب است که به فاصله ی چند روز ایمیلی از یکی از خوانندگان محق دات آی آر دریافت کردم که مطلب مهسا رو عینا فرستاده بود
در ادامه ترجمه ی فارسی کودک فهیم از این ترانه و متن فرانسوی ترانه می آید؛ امیدوارم همان اندازه که من لذت بردم، شما هم لذت ببرید:
(این ترانه را سلین دیون برای پدر مرحومش خوانده است)

“می خواهم با پدرم صحبت کنم”
می خواهم که زمان را به فراموشی بسپارم
به اندازه ی یک آه، به اندازه ی یک لحظه
یک وقفه بعد از دویدن
و جایی روم که قلبم مرا می کشاند

می خواهم مسیرم را دوباره بیابم
زندگی ام کجاست، جایگاهم کجاست
از گذشته باارزشم محافظت کنم
و گرمای باغ پنهان آرزوهایم

می خواهم از اقیانوس بگذرم، با مرغ دریایی هم پرواز شوم
به هر آنچه که دیده ام بیندیشم و به سوی آنکه نمی شناسم، بروم
می خواهم ماه را پایین بیاورم، زمین را هم نجات دهم
اما قبل از همه ی اینها، می خواهم با پدرم سخن بگویم
با پدرم سخن بگویم

می خواهم قایقی برگزینم
نه بزرگترین را و نه زیباترین را
قایق را با تصاویر پر کنم
و عطر سفرهایم

می خواهم توقف کنم و سوار شوم
فضای خالی خاطراتم را بیابم
صدای کسانی را که به من آموختند
که رویای ممنوعه ای وجود ندارد

می خواهم رنگ ها و تصاویر درون قلبم را بیابم
آنهایی که رشته های اصیل را با آن بسته ام، همانجایی که شما را می بینم و احساس اطمینان خاطر می کنم
می خواهم ماه را پایین بیاورم، زمین را هم نجات دهم
اما قبل از همه ی اینها، می خواهم با پدرم سخن بگویم
با پدرم سخن بگویم

می خواهم که زمان را به فراموشی بسپارم
به اندازه ی یک آه، به اندازه ی یک لحظه
یک وقفه بعد از دویدن
و جایی روم که قلبم مرا می کشاند

می خواهم مسیرم را دوباره بیابم
زندگی ام کجاست، جایگاهم کجاست
از گذشته باارزشم محافظت کنم
و گرمای باغ پنهان آرزوهایم

می خواهم که با تو اینجا را ترک گویم
می خواهم که با تو خیال پردازی کنم
به دنبال انچه در دسترس نیست بگردم
همیشه، محال را آرزو کنم
می خواهم ماه را پایین آورم
و چرا که زمین را نجات ندهم
اما قبل از همه ی اینها، می خواهم با پدرم سخن بگویم
با پدرم سخن بگویم
می خواهم با پدرم سخن بگویم
با پدرم سخن بگویم

 

Je voudrais oublier le temps
Pour un soupir pour un instant,
Une parenthèse après la course
Et partir où mon cœur me pousse.

Je voudrais retrouver mes traces
Où est ma vie ou est ma place
Et garder l’or de mon passé
Au chaud dans mon jardin secret.

Je voudrais passer l’océan, croiser le vol d’un goéland
Penser à tout ce que j’ai vu ou bien aller vers l’inconnu
Je voudrais décrocher la lune, je voudrai même sauver la terre
Mais avant tout je voudrais parler à mon père
Parler à mon père…

Je voudrais choisir un bateau
Pas le plus grand ni le plus beau
Je le remplirais des images
Et des parfums de mes voyages

Je voudrais freiner pour m’assoir
Trouver au creux de ma mémoire
Des voix de ceux qui m’ont appris
Qu’il n’y a pas de rêve interdit

Je voudrais trouver les couleurs, des tableaux que j’ai dans le cœur
De ce décor aux lignes pures, où je vous voie et me rassure,
Je voudrais décrocher la lune, je voudrais même sauver la terre,
Mais avant tout, Je voudrais parler à mon père..
Je voudrais parler à mon père..

Je voudrais oublier le temps
Pour un soupir pour un instant,
Une parenthèse après la course
Et partir où mon cœur me pousse.

Je voudrai retrouver mes trace
Où est ma vie, où est ma place
Et garder l’or de mon passé
Au chaud dans mon jardin secret.

Je voudrai partir avec toi,
Je voudrai rêver avec toi,
Toujours chercher l’inaccessible,
Toujours espérer l’impossible,
Je voudrais décrocher la lune,
Et pourquoi pas sauver la terre,
Mais avant tout, je voudrais parler à mon père
Parler à mon père…
Je voudrais parler à mon père,
Parler à mon père

9 Replies to “می خواهم با پدرم سخن بگویم…”

  1. وای خدا من ذوق مرگ شدم دیدم این همه از من تعریف کردی انگار دو تا کامیون تی تاپ ریخته باشن جلوم!!! این لطف تو رو میرسونه وگرنه سطح فرانسه شما از من بهتر نباشه مطمئنا” بدتر نیست.خیلی خوشحالم که از این آهنگ خوشت اومد و ترجمه اش کردی

    همراه با ماچ فراوان 🙂

  2. مهسا ی عزیزم
    هرچی گفتم عین حقیقت بود، من با هیچکی تعارف ندارم
    من هم با ماچ فراوان

  3. عااااااااااااااااااالی بود مرررررررسی

  4. خواهش می کنم

  5. سلام عزیزم وبت عاللللیییهههه من این مطلبتو توی وبلاگم گذاشتم
    من خیلی دنبال این اهنگ گشتم ولی پیداش نکردم
    میتونی واسم ایمیلش کنی؟
    اگه به وبلاگمم سر بزنی خوشحال میشم
    nargesbarfi.blogfa.com

  6. خیلی قشنگ بود من هم زبان فرانسوی را دوست دارم

  7. سلام خیلی عالی بود
    فقط من خیلی از این که گفتین واسه زندگی فرمول درست میکنین منو به فکر فرو برد خیلی دوست دارم راجع بهش باهاتون صحبت کنم
    اگه دوست دارین

  8. مررسی ، لذت بردم ، موسیقی دوست و عاشق هنر خوندنم و مدتیه دارم تصنیف خوانی رو با مربی نازنینی کار می کنم ، از طرفی معنا دوست هم هستم شدیداًً ، وقتی اولین بار این آهنگ جان نشین سلین جان رو دیدم اشک بوود که سرازیر شد ، چندین بار با ویدئو رو نگاه کردم و سیوش کردم و ازون روز تا الان بارها و بارها این آهنگو گوش میکنم و اصلاً از لذتش کم نشده و در آرزوی روزی هستم که بتونم این آهنگو کار کنم ولی یه کلمه هم فرانسه بلد نیستم اما عاشق زبان فرانسه هستم ، مررسی که این ترجمه زیبا رو گذاشتید من با تک تک عبارتها و جملاتش حس و حال خوبی پیدا می کنم ….، و مرسی از سلین نازنین برای بودنش و برای خوندنش ، عاشق سلین هم هستم …
    روزگارتون عالی و اوقاتتون به حضور …❤️

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.